یک شوخی جدی با رمانهای عامه پسند
شبهای کوش آداسی در شهر کتاب با حضور نجومیان و حرٌی نقد شبهای کوش آداسی با حضور اسماعیل امینی و بلقیس سلیمانی گفت و گو با اعتماد به مناسبت انتشار "شبهای کوشآداسی" ضرورت توجه به طنز در نظام دانشگاهی مصاحبه با ایسنا:مردم به آثار چاپی بیاعتمادند. مصاحبه با ایسنا:حسین پناهی به من متفاوت فکر کردن را یاد داد طنز، هنجار شکنی و مابقی قضایا یک،دو،سه طنز به نمایشگاه آمد معرفی"شکرستان"در سایت گل آقا به قلم اسماعیل امینی
در بیان کابینۀ وفاق ملی
خنده بر خود در آثار پزشکزاد به یاری سردتان نیازمندیم سوزن در انبار کاه خاطرات روزانه سعید جلیلی تفأل نامزدهای ریاست جمهوری بر دیوان حافظ سقوط بالگرد و جوکهای فاجعه دفترهنر، ویژه نشریات فکاهی در حاشیۀ دیوارنگارۀ میدان ولیعصر تهران او روح شما را میبلعد
August 2024
July 2024 June 2024 May 2024 April 2024 March 2024 February 2024 January 2024 December 2023 November 2023 October 2023 September 2023 August 2023 July 2023 June 2023 May 2023 April 2023 March 2023 February 2023 January 2023 December 2022 November 2022 October 2022 September 2022 August 2022 July 2022 June 2022 May 2022 April 2022 March 2022 February 2022 January 2022 December 2021 November 2021 September 2021 August 2021 July 2021 June 2021 May 2021 March 2021 February 2021 January 2021 December 2020 November 2020 October 2020 September 2020 August 2020 July 2020 June 2020 May 2020 April 2020 March 2020 January 2020 December 2019 November 2019 September 2019 August 2019 April 2019 March 2019 February 2019 January 2019 December 2018 October 2018 September 2018 August 2018 July 2018 June 2018 April 2018 March 2018 January 2018 December 2017 October 2017 September 2017 August 2017 July 2017 May 2017 April 2017 March 2017 February 2017 January 2017 December 2016 November 2016 October 2016 September 2016 July 2016 June 2016 May 2016 April 2016 March 2016 February 2016 January 2016 December 2015 September 2015 July 2015 June 2015 May 2015 April 2015 March 2015 January 2015 December 2014 October 2014 September 2014 August 2014 June 2014 May 2014 April 2014 February 2014 December 2013 November 2013 October 2013 September 2013 August 2013 July 2013 May 2013 April 2013 March 2013 February 2013 January 2013 December 2012 November 2012 October 2012 September 2012 August 2012 June 2012 May 2012 March 2012 January 2012 December 2011 July 2011 June 2011 May 2011 April 2011 March 2011 February 2011 January 2011 December 2010 October 2010 September 2010 August 2010 July 2010 June 2010 May 2010 March 2010 February 2010 January 2010 December 2009 November 2009 October 2009 September 2009 August 2009 July 2009 June 2009 May 2009 April 2009 March 2009 February 2009 January 2009 December 2008 November 2008 October 2008 September 2008 August 2008 July 2008 June 2008 May 2008 April 2008 March 2008 February 2008 January 2008 December 2007 November 2007 October 2007 September 2007 August 2007 July 2007 June 2007 May 2007 April 2007 March 2007 February 2007 January 2007 December 2006 November 2006 October 2006 September 2006 August 2006 April 2006 March 2006 February 2006 January 2006 December 2005 November 2005 October 2005 September 2005 August 2005 July 2005 June 2005 May 2005 April 2005 March 2005 February 2005 January 2005 December 2004 November 2004 October 2004 September 2004 August 2004 July 2004 June 2004 January 2004 December 2003 November 2003 October 2003 September 2003 info at bbgoal.com
rouyasadr at yahoo.com |
|
|
نظرات (6)
سرکار خانم صدر با سلام
يک خواهش کوچک دارم: برای راحت تر خوانده شدن نوشته های تان ميان هر بند، دو فاصله قرار دهيد. خوش بختانه اينجا بر خلاف کتاب و مجله، نبايد به فکر صرفه جويي در کاغذ باشيد.
شاد و سربلند باشيد.
Posted by يک طنزنويس | October 11, 2004 1:31 PM
حوصلهی خواندن نوشتهها، بر اساس ارزشیست که خواننده برای نویسنده - بخصوص نویسندهی وبلاگ - قائل میشود ...
فکر کنم حداقل اسم رویا صدر برای خواندن مطالب غنیاش آدم را مشتاق کند ...
نوشتن وبلاگ یا کلا نوشتن دست نویسنده هست ... خواننده تماشاگریست که نویسنده هدایتش میکند ... خواننده حق نظر دارد نه تصمیمگیری ...
گولبولت
Posted by تافته | October 11, 2004 2:46 PM
چند نکته کوتاه:
1. در رابطه با تند و تیزی چند مثال بزنم. دوتا از نوشته های شما از وقتی که من این وبلاگ رو پیدا کردم خیلی به من مزه کردن. اولی اونی بود که رابطه با ساختن سریالهای ایرانی نوشته بودید و واقعا و واقعا خنده دار بود. از خنده ولو شده بودم. دومی مطلب دو مرغابی و یک لاکپشت. جوری که اگر نمیدونستم به راحتی میشد بگم اینها نوشته خانم بی بی گل بود. بعد از اونها چندان به من نچسبید!. البته این فقط نظر شخصیه منه...
2. پیچیده نویسی را به شما کاملا حق میدم. ولی من خیلی وقتها دوست داشتم مخصوصا وقتی که خنده دار بود. هنوز مطلب چندان پیچیده ای از نظر من ننوشتید مثلا در مقایسه با اون نوشته خودتون در گل آقا که راجب سالوادور و بخور بخور در جزایر اقیانوس آرام بود!. (اون واقعا غیر ممکن بود!) ولی خب این سبک شماست و هر کسی سبک خاص خودش رو داره و راحته. من با این موضوع مشکلی ندارم مگر اینکه شروع کنید طنز در رابطه با معادلات 600 مجهوله و مربوط به رشته خودتون بنویسید! که اون موقع واقعا من هیچی نمیفهمم!.
3. نکته آخر اینکه در سکسی بودن این وبلاگ هنوز جای بحث و گفتگو زیاده. گرچه این نمونه نشون میده که چقدر موتورهای جستجوی ما دقیق کار میکنن و خدا عمرشون بده مو لای درزشون نمیره!. با خودم فکر میکنم اونها سکسی سرچ کردن رسیدن اینجا. ما اینجا رو سرچ کنیم به کجا میرسیم ؟!!
قربان شما
میثاق
Posted by میثاق | October 12, 2004 4:44 AM
salam...mohem ine ke kheili bahal minevisi...rasti man mitoonam behetoon link bedam
Posted by bahar | October 13, 2004 1:07 PM
سلام. ما که چه ساده بنویسی چه سخت اینجا سر می زنیم. طنز خوب اینروزا کم پیدا می شه حالا چه ساده چه سخت.
Posted by سجاد | October 14, 2004 7:52 PM
این مطلبی که در ادامه می نویسم داستان نیست...به کمکتون احتیاج دارم...من دانشجوی یه دانشگاه مشهدم...چند روز پیش به واسطه ی یکی از دوستام، با دختری آشنا شدم که در تماس تلفنی اولمون وقتی دیدم حرفاش زیادی رمانتیک و بچه گانه است، به بهانه ای از سرم بازش کردم...فرداش زنگ زد و باهاش قرار گذاشتم... طی 5 ساعتی که باهاش بودم فقط سعی می کردم به حرفاش نخندم! ولی نتونسم به حرفش که می گفت چمن ها رو له نکنیم اونا زنده اند نخندم! همیشه سوالهای فلسفی راجع به دلیل زنده بودن داست و از خودکشی حرف می زد...این رابطه چند روز ادامه داشت...و من سعی می کردم باهاش همراه باشم و گاها با جوابهای منطقی( که الان می فهمم که چقدر نابجا بوده) نظرش رو نسبت به زندگی عوض کنم. اون یه دختر دانشجو توی یه رشته ی خوب و باکلاسه. قیافه اش هم خوبه...فقط امروز بود که متوجه شدم که حرفایی که می زنه برای اظهار وجود نیست...اون طی سه روز گذشته دو بار اقدام به خود کشی کرده..یه بار با قرص که موفق نشده و دیروز با کارد که قصد داشته رگ دستش رو بزنه...مشکلش هم اینه که نمی تونه به این سوال جواب بده که؛ چرا زنده است؟و هدفش چیه؟... یه چیز دیگه اینکه ایشون تا یک ماه پیش یه دختر کاملا مذهبی بوده و تو یه خونواده ی مذهبی بزرگ شده..ولی به دلیلی که من هم نمی دونم از یک ماه پیش کاملا از دین و خدا بریده...دختری که تا چند هفته پیش روزه مستحبی می گرفته الان با جلف ترین حالت ممکن تو انظار ظاهر میشه...من رو فقط به عنوان یه نفر که بتونم کمکش کنم قبول کرده و اعتقادی به ازدواج نداره... سعی به خودکشی اش رو به دوستای نزدیکش هم نگفته ...با این اوضاعی که من تو جریانشم بعید نیست همین روزا خودش رو بکشه...من جای بریدگی کارد رو روی دستش دیدم...اگه سرپرست خوابگاهشون نرسیده بود احتمال زیاد رگ دستش رو زده بود...قرصای چند روز پیشش هم کم بوده که طوریش نشده...من کلا آدم بد بینی ام و از همون اول سعی می کردم دلیل حرفاش رو پیدا کنم...ولی وقتی از مجراهای مختلف تحقیق کردم الان مطمئنم که حرفاش درسته و سعی نمی کرده متفاوت جلوه کنه( همون فکری که من راجع بهش داشتم... دیروز که باهاش بودم به هیچ عنوان نتونستم جواب سوالهاش رو بگم...آدمی که در عین رمانتیک بودن منطقیه..ولی من جوابی برای کسی که اعتقادش رو به خدا و دین از دست داده ندارم...به مادیات معتقد نیست...الان که ساعت سه نصف شبه همین به فکرم رسید که برای چند تا بلاگ مشهور کامنت بزارم... شاید کسی کمکم کنه...هر توصیه پیشنهاد، کتاب مناسب چه می دونم روانشناس معتبر تو مشهد.. هرچی...برام میل کنین یا آف لاین بزارین...من از یه سال پیش وبلاگ دارم ولی صلاح ندیدم توش راجع بهش بنویسم...و لطفاً بهم بگید چطور میشه قانعش کرد که هنوز باید زندگی کنه؟ توجه کنین که اون به مادیات، پیشرفت، خدا و ازدواج اعتقاد نداره پس اگه دلیلی دارین که بشه قانعش کرد رو بهم بگین...در ضمن نمی تونم به روانشناس معرفی اش کنم..چون با اینکه خودش رو دارای شخصیت نامتعادل می دونه...ولی اصرار داره که کسی از کارهاش چیزی ندونه... دوستاش هم تا حدودی نگرانش هستن...در ضمن این چند وقته که اقدام به خودکشی کرده بود هیج اتفاق مهمی براش نیفتاده بود و حتی دیروز قضیه ی زدن رگ دستش بعد از یه نصف روز کاملا خوب توی اردو براش پیش اومده...می خوام بگم این کارهاش گذرا نیست...اون خیلی خوبه...کمکم کنید کمکش کنم..آی دی و ایمیل من برای شنیدن حرفای شما:
alone_in_isle@yahoo.com alone_in_isle
Posted by یه دوست | October 15, 2004 5:13 AM