نگاهی به کتاب"محرمانه های رومئو و ژولیت" نوشته حسین یعقوبی
بیایید دست در دست هم در دنیایی فراواقعی به مهمانی شخصیت های ترحم برانگیز آشنایی برویم که در فضایی کابوس وار قدم می زنند .شخصیت هایی که فاجعه، و ملال و روزمرگی دو رویۀ سکۀ زندگی آنهاست که در آن،خنده به وحشت پهلو می زند. این دنیایی است که حسین یعقوبی درداستانهای کتاب"محرمانه های رومئو و ژولیت"درکار آفرینش آن است: فضایی گروتسک ،آمیزه ای از دلهره و خنده که بر پر و بال دادن به اغراق(exaggeration)و ایجاد ناهماهنگی(disharmony)استوار است و از رهگذر خشونت،ترس و کشاکشهای عصبی متحقق می شود .تا در کار آفرینش جهانی قرارگیرد که به غایت،آشفته ،بی نظم ،مضحک و متعفن است و مرزهای خنده و انزجار در آن درنوردیده شده است تا ماهیت مصیبت بار زندگی را به نمایش بگذارد و نشان دهد که زندگی تا چه حد جوهرۀ تراژدی – کمیک دارد. با این حال،زبان شیرین و طنز آمیز یعقوبی،از سنگینی و خشونت این فضا کاسته است و در سایۀ استفاده از شگردهای متعدد درساختارو روایت اثر طنز، فضایی جالب و خواندنی و گاه بشدت خنده آور خلق کرده که شوخ طبعانه و سرخوشانه،همه چیز را به بازی می گیرد و به آن می خندد.یعقوبی درکار ساختن این فضا،مخاطب را با به کار گیری شگرد" فاصله گذاری" با خود همراه می سازد تا کار را با هم دنبال کنند.یکی از نمونه های خوب و طنز آمیز استفاده از این شگرد درکتاب، عبارات پایانی"یک روز...در اواخر داستان" است:
- خوشتان آمد؟آدم های بد همیشه به مکافات اعمال پلیدشان می رسند یا در این دنیا یا در آن دنیا یا درپایان داستانهایی با نتیجه گیری اخلاقی.
البته درپاره ای اوقات به نظر می رسد "فاصله گذاری"، برای توجیه پذیر کردن پایان بندی اثر یا روند داستان به کار رفته است.برای مثال پایان بندی داستان:"چار و ناچارهای بن بست خواجه گدا"انتظار مخاطب را بر آورده نمی کند.گویا نویسنده نیز از این ضعف آگاه است و با این جملات سعی کرده ضرب این ضعف را بگیرد:
- پایان غیر منتظره ای بود شما اینطور فکر نمی کنی؟اگر اینطور فکر می کنید که کله تان جداً نخماق می خواهد.من که فکر می کنم افتضاح بود."
آدم های کتاب یعقوبی،گرفتاردر لایبرینتی از ملال،روزمرگی وبیهودگی و در جستجوی مفرّی (هر چند موقتی) ازاین سرنوشت محتوم،از هیچ عملی اعم از قتل و خودکشی و ازدواج!روی گردان نیستند.کسانی که در پیچ و خم زندگی روزمره،مقام حضرت عشق را تا حد مضحکه پایین می آورند،مردی که فردای عروسی قلاده به گردنش می بندند و وظیفۀ نگهبانی از خانه را بر عهده اش می گذارند،یک منتقد پاره وقت و یک متفکر تمام وقت آس و پاس و بیکار که مردنش چیزی را عوض نمی کند و فقط از حجم شرّ و ورّها ی اودر نشریات سینمایی کم می کند،زنی که به علت نیم ساعت دیر بیدار شدن شوهرش و غفلت او از تماشای شاعرانۀطلوع آفتاب،خودش را تا حدی غرق می کند و نسبتا می میرد،ژولیتی که با زبان چارواداری حرف می زند،رومئویی که شعرهای پشت کامیونی برای معشوق می نویسد،مرد فاستونی پوشی که بامرگ قرار ملاقات دارد،کارمند جزئ بدبختی که یک روز به جای بالش،سر از تفنگ برمی دارد، انسان سربریده ای که سر گوسفند دارد،و نمونه های متععدی از این دست،همه و همه دست اندرکار آفرینش فضایی می شوند که زندگی در آن،خود فاجعه ای بی معنی را می ماند.نگاه خونسرد،بی اعتنا و عینی یعقوبی به تعمیق این فضا کمک می کند و ابتذال و بیهودگی طنزآلود و مضحک آن را به خوبی به تصویر می کشد.قلم یعقوبی در "محرمانه های رومئو و ژولیت "وقتی در مقام راوی – دانای کل می نشیند،ژورنالیستی است و نگاهی از فراز بر سوژه دارد و از این رو قادر است بخوبی از پس بازنمایی ابتذال و جنبۀ طنزآلودۀ قضایا برآید.همچنین شگردهای طنزآمیز او در بازنمایی ذهنیات قهرمان اثر، به تعمیق حس و حال طنز کار می انجامد.در چنین فضایی، گاه تخیل و واقعیت چنان در هم می آمیزند که تفکیک ناپذیر می نمایند.برای نمونه در داستان:"یک روز...در اواخر داستان"وقتی قهرمان زن داستان به مرد بنزین تزریق می کند تا او بمیرد،مرد با تزریق بنزین با چشمانی پر از آتش و خون می دود.ولی ناگهان می ایستد:چون بنزینش تمام شده و آن طرفها خبری از پمپ بنزین نیست!
اما تمامی آثار کتاب در قالب راوی دانای کل خلاصه نمی شود.یعقوبی در این کتاب قالبهای متفاوت را به کار گرفته است.او در داستان"محرمانه های رومئو و ژولیت"،این دو شخصیت رابه دنیای امروز می آورد،قلم به دستشان می دهد تا نامه های عاشقانه به سبک و سیاق انشاهای رمانتیک آبکی بنویسند وبا استفاده از ارجاعات بینامتنی،طنز اثر را دو چندان می کند. درداستان"چار و ناچارهای بن بست خواجه گدا"در قالب نامه نگاری با سردبیر یک نشریه ،ماجرایی عجیب را بازگو می کند.در داستان"خاطرات عشق در خواب خفته" قالب روزنوشت را انتخاب می کند تا از زبان دختری جوان،بیهودگی روابط فردی و ملال روزمرگی را به نمایش بگذارد.در"قصه هایی که حکایتش جنون است" اثر،قالب شعر واره به خود می گیرد .در "تو می میری...به همین سادگی به همین خوشمزگی"،اثر در قالب نمایشنامه ای مردی را به تماشای مراسم مرگ محتوم خود می نشاند. در دیگر داستانها، ماجراهایی عجیب با زاویۀ دید دانای کل و یا زاویۀ دید راوی اول شخص روایت می شود.آن چه تمامی این آثار را به هم پیوند می دهد،نگاه هستی شناسانۀ نویسنده است که همه چیز اعم ازعشق،نفرت،زندگی و مرگ را به بازی می گیرد و همه را در هاله ای از طنز قرار می دهد
آثار کتاب،از نظر قوت و قدرت با یکدیگر متفاوتند .بیشتر بر بستر حوادث شکل می گیرند.حوادثی غیر قابل پیش بینی و اجتناب ناپذیر که مقدّرند پیش آیند و رهایی از آن ممکن نیست. طنز یعقوبی، به خاطر این نگاه است که ذهن را با خود درگیر می کند.
با این حال،او از به کارگیری طنز عبارتی نیز غافل نیست و نشان می دهد که در بکارگیری عبارات طنزآمیز نیز تواناست و در عین حال،توان بازی با عبارات و کلمات و ساختن جملات و تعابیرطنزآمیز را دارد که گاهی نیز این تعابیر به جملات قصار گاه عمیق و گاه شیرین پهلو می زند:
- یک غشائ ضخیم چربی هیکلش را ایزوگام کرده بود.(ص32)
- بارالها!به من شرافت اخلاقی و نیروی کف نفس بده،ولی نه حالا!(ص33)
- حماقت اصولاًبذری کاشتنی نیست لوبیای سحرآمیزی است که با کود عشق سر از آسمانها درمی آورد.(ص 40)
- آیا آتش عشق در قلب تو همچنان فروزنده و ملتهب است که اگر چنین نیست شمارۀ قلبت را در نامۀ بعدی برایم بفرست تا کمی عشق به حسابش واریز کنم.(ص90)
- ناگهان نعل سرنوشت مرا هدف جفتک شوم خودقرار داد.(ص117)
- آه...بره ای که مثل آدم حرف بزنه چی می شه...حتم دارم وقتی بزرگ بشه یه گوسفند کامل می شه.(ص156)
با این حال،گاهی این بازی،به علت تطویل کلام ،با ویژگی ایجاز و ایهام طنز در تضاد قرار می گیرد و در پاره ای از داستانها،اثر را به سمت و سوی مقاله نویسی می کشاند.گویی یعقوبی بعضی جاها،بیش و پیش از این که دغدغۀ روایتگری داشته باشد،دراندیشۀ اجرای بازی های واژگانی ویا ارائۀ تعابیر طنز آمیز ولی طولانی و مقاله واراست،تا آنجا که اثر به فلسفه بافی پهلو می زند و از اثر داستانی فاصله می گیرد.بخشهایی از داستان"ع.ش.ق عمق شیبدار قلب" که از زبان راوی اول شخص روایت می شود از این گونه است.
طنز عبارتی یعقوبی،در شکلهای مختلفی ظاهر می شود:گاه در داستان "محرمانه های رومئو و ژولیت" رنگ تقلید مضحک پیدا می کند و گاهی قالب تعابیر طنز آمیز به خود می گیرد که از سوی راوی بازگو می شود.این تعابیر طنز آمیز قادرند یک موقعیت بسیار جدی را به طنز بکشند و با حس مخاطب در سایۀ ایجاد تضاد بوجود آمده بازی کنند. این تضاد که از رهگذر استفاده از تعابیر ناهمسو آفریده می شود،می تواند هرگونه قطعیتی را به بازی بگیرد وبه فضای طنز آثار عمق بخشد :
- چقدر خوشوقت شد که وقتی چشمانش را باز کرد دانیال همچنان با جهره مصمم پیش رویش نشسته بود و تنها شتابان و با اندکی خجالت انگشت اشاره اش را از بینی اش درآورد.(ص11)
- بار اول که چشمش به سارا افتاد ، احساس کرد که او شخصیت برجسته و یا اندام برجسته ای دارد و در همان لحظه نتیجه گیری کرده بود که هر کدام از اینها دلیل کافی برای دل باختن به او محسوب می شود.(ص11)
شگردهایی مثل بی معنی نویسی و یا بزرگ کردن و خط کشیدن زیر جملات بی معنی(در داستان خاطرات عشق در خواب خفته ) از دیگر شگردهای یعقوبی برای طنزآمیز کردن فضا و زبان اثر است که هم به تلطیف و طنز آلودگی فضای کار می انجامد و هم در خدمت عمق بخشی به معنا و مفهوم اثر (که همان بی معنایی و بی مفهومی است)قرار می گیرد.
با این حال،فراز و نشیبهایی در قلم نویسنده وجود دارد که(جدا از سبک خاص و سنگین نویسی تعمدی او)از یکدستی زبان جلوگیری می کندو زبان روان اثر را مخدوش می سازد.برای مثل لحن ژولیت در "نامه های محرمانه..."یکدست نیست.گاه کتابی و گاه عامیانه می شود و نویسنده نتوانسته است تکلیف خودش را با لحن او روشن کند.
همچنین در پاره ای از فرازها،به نظر می رسد نویسنده با چیزهایی شوخی کرده که خوشایند نیست.راه اندازی اجاق با استخوانها ی مردگان توسط تشییع جنازه کنندگن یا سرپا کردن بچه داخل قبرها ی خالی در را در نمایش"تو می میری...به همین سادگی..." حس طنز کار را از بین می برد.
یعقوبی سابقۀ طنزنویسی در نشریات دو دهۀ اخیر و چاپ کتابهای ترجمۀ طنز را درکارنامۀ ادبی خود دارد.شگردهای او در این کتاب از سویی از آشنایی او با ادبیات طنز امروز جهان حکایت دارد و از سوی دیگر نشان می دهد که در آفرینش یکی از بهترین اتفاقهای حوزۀ کتابهای طنز سالهای اخیرنیز تواناست!
(چاپ شده در روزنامۀ اعتماد ملی
نظرات (3)
سلام
مجموعه اطلاعات خوبي بود استفاده كرديم...
اومدم بگم عيدتون پيشاپيش مبارك.زنده و پايدار باشيد با قلمي هميشه پر بار.
Posted by يك خرده پا | March 17, 2009 9:07 PM
بعداز عمری بخت در خانه مان را کوبید که خواب بودیم.
سلام برشما استاد عزیز
امروز برای آوردن عذرتقصیر خدمتتان رسیده ام باشد که مقبول افتد.
مدتی بود که به دلیل بی سوادی بنده در کار با رایانه
و همکاری نکردن موقتی مدیر وبلاگم، نتوانسته بودم میلهایم را چک کنم.عاقبت وقتی خبر دعوت به همکاری شما استاد عزیز به دستم رسید که متأسفانه دیگر مجله منتشر شده بود و من شرمنده و خشمگین از این همه بد اقبالی به جا ماندم.فقط خواستم بگویم از حالا تا همیشه مشتاق همکاری با شما هستم اگر باز بخت به من دهن کجی نکند!
Posted by سعید نوری | March 18, 2009 11:43 PM
سلام
آلبرت انيشتين ، زكرياي رازي ، دكتر حسابي ، من و ساير دانشمندان نيز اين عيد سعيد و فرخنده و ميمون را به شما تبريك ميگوييم.
وقت كرديد و حوصلهتون گرفت و قابل دونستيد به وبلاگ من هم سري دستي پايي لگدي بزنيد ، خوشحال ميشم!!
Posted by جينا | March 19, 2009 10:58 PM