آنها خفقان را دوست داشتند،ولی از سکوت ما ترسیدند.
آنها در هم کوفتن را دوست داشتند،ولی از پیکر در هم کوفتۀ ما ترسیدند.
آنها قبرستان را دوست داشتند،ولی از مرده های ما ترسیدند.
آنها ترسیدند،پس نخواهند بود...این را تاریخ گفته است.
آنها جبر را دوست داشتند،ولی از تاریخ ترسیدند!
نظرات (17)
فوق العاده بود... ممنونم...
Posted by علی | August 3, 2009 3:46 PM
چه خوبه كه شما دوباره فعال شدين...
Posted by فاضل تركمن | August 3, 2009 4:12 PM
اينجورياست ديگه/ خوبيد؟
Posted by رويابيژني | August 3, 2009 4:17 PM
سلام
خوب است که هستید ومی نویسید.
Posted by کاکه تیغون | August 3, 2009 6:58 PM
اینجا از حقوق دخترا نوشتید؟
اگه بله منم از پسران مینویسم
آین نامه جوانی کردن پسران!!!
پسرانم شما امید این مرز و بومید که اشتباهن خدا در وجود شما مردانگی قرار داده پس با جدیت تلاش کنید تا پس از بلوغ تمام فکرتان را به سرکوب آن مشغول دارید.آن زمان که زنان با رفتن در گونی می آمدند در جامعه وشما از بعد بلوغ تا وقتی زنده بودید ناچار بودید سالی یک زن بگیریرد تا آنها را از گونی درآورید به یمن و برکتمان اکنون با رفتن به اجتماع و مشاهده دخترانی که لباسهای کودکی خودرا به تن کرده اند دیگر نیازی ندارید تلاش کنید تا بفهمید داخل گونی ها چه چیزی مخفی شده،پس در نهایت کف کردن نهایتن متلکی بپرانید تا مرگ و کوفتی روحتان را جریحه دار کند آن موقع به دیگر عنایاتی که بر شما ارزانی داشته اییم مراجعه فرمایید و با سوار موتورهای خود شدن دق دلیتان را با گاز دادن در خیابانهایی که پراز ماشینهای لوکس با راننده و سرنشینی این دختران معصوم است خالی کنید و آنقدر گاز و ویراج بدهید تا به امید خدا سرنگون شوید وکله اتن شپه لق به جسم سختی برخورد کند اکنون در نهایت بخشندگی با گشودن چشمانتان هورالعین بهشتین را بر شما ارزانی خواهیم داشت.اگه نخواستید و جون سقتتر از اینها بودید میفرستیمتان روی تختی تا سالیان سال در کمال آرامش جون بکنید. توجه داشته باشید چنانچه موتور نداشتید یا تصادف نکردید بعد از ویراجها به خانهایتان مراجعه فرمایید در اتاق یا محل امنی کرمهای خود را بریزید سپس ساک خود را جهت اعزام به خدمت ببندید تا دختران گرامی با آرامش خود را برای کنکورشان آماده کنند .اگر احیانن خدمت هم معافید لازم نیست سرکار برید ما قبلن همه ادارات و کارها را به دست این دختران بیچاره سپرده اییم تا شما خسته نشوید جز برخی حمالیها که در صدد حل آنها هم هستیم تنها یک زحمت به دوش شما میافتد که چون همه کارها را به دختران داده اییم شما باید وظیف اشان را انجام دهید و با مراجعه به خانه هایتان سرکی به لوازم آرایش و آینه زده با خشکل کردن خود و پوشیدن هر لباسی دوست دارید نقش داشتن یک زن زیبا و لذت بردن از آن را برای خود ایفا کنید . با تشکر .
Posted by دهقان | August 4, 2009 10:58 AM
پس پیش به سوی تکرار تاریخ...
Posted by منورالفکر | August 4, 2009 1:48 PM
خانم رویا صدر عزیز
یک ماه بود که نبودم
کسی سراغی از من نگرفت اما من نگران همه بودم
بلاگم رو توی این آدرس را ه انداختم
برام کامنت بگذارید میخوام ببینم مشکلات این سیستم چیه...دارم دوباره فعال میشم
Posted by ميس شانزه ليزه | August 4, 2009 2:19 PM
آنها ترسیدند،پس نخواهند بود...این را تاریخ گفته است.
این جمله محشر است
راستی طنزش کو؟
Posted by فرزانه | August 5, 2009 10:07 AM
خیلی خوب بود.
Posted by خران دو عالم | August 6, 2009 3:53 PM
وخدای را در پستوی خانه نهان بایدکرد.
واین تکرار تاریخ است که کلمه به کلمه اشعار شاملو درد زمانه ماست.
آزادی گاهی قسمتی ابری شادی (آبجی) را گاهی تبریک .
Posted by razmgir | August 6, 2009 11:28 PM
مثل همیشه
زیبا و تاثیر گذار
Posted by طنز متفاوت | August 7, 2009 4:40 PM
درود به رویای عزیز
بعد از ماه ها دوباره برگشتم...
ومثل همیشه قلمت رو سایت رو استخون دار و زیبا می بینم موفق باشی!
Posted by م.دلیرانی | August 8, 2009 11:22 PM
تاریخ هم تاریخ های قدیم!
Posted by داستانک | August 9, 2009 3:49 PM
خوبید؟
Posted by جزیره در کهکشان | August 10, 2009 3:01 AM
سلام
باکاریکلماتورهای ِ «تلخ و شیرین گاهی ملس» شماره هیجدهم به روز هستم.
شاد باشید.
مخلص شما حسین ناژفر
Posted by حسین ناژفر | August 16, 2009 10:15 AM
damet garm roya joon manam kamelan bahat movafegham.ina hamhash avam faribiye,vagarna mahmoodo che be in shekar khordanda
Posted by somayeh | August 19, 2009 4:00 PM
بسیار عالی بود ...
من هم میگم آنها نخواهند بود
چون به عدالت خدا اعتقاد دارم ...
Posted by پویا | August 21, 2009 4:04 PM