در وبگردی هایم،برخوردم به سرودۀ طنزآمیزی از سید ضیائ نبوی،دانشجویی که دورۀ ده سالۀ محکومیتش را در زندانی در اهواز می گذراند.او در این شعرکه اسفند 89 آن را در انفرادی سروده، ابتدا زبانحال خود را گفته و سپس از قول بازجو پاسخ طنزآمیزی برای آن نوشته است.من نبوی را نمی شناسم و فقط اسمش را اینجا و آنجا در خلال اخبار مربوط به بازداشت شدگان پس از انتخابات خوانده ام .ولی این شعراو برای من ِ نوعی که در پی کوچکترین رخدادی در هم می ریزم،ذهنم قفل می کند و کم می آورم،نشان می دهد که چگونه می شود استثتائی بود و استثنائی ماند و به بازی های زمانه با این رندی و تلخکامی خندید.واقعاً حیف...
و اما شعر:
از بودن خود در این جهان حیرانی
از سرٌ جهان و رمز جان پنهانی
درمانده در این پرسش دیرین که چه ام ؟
پندار غلط نموده ای انسانی ؟
با کشتی جان بی هدف و بی پروا
سرمست در این شط زمان می رانی
مردم به خیالی که قرارت بینم
بر هر گذری به یک نفس مهمانی
خوبی و بدی به چشم تو یکسان است
جامانده ای از سلسله رندانی
آخر تو که حد آدمی تنگت بود
اندر عجبم که چون در این زندانی ؟
بر بازی ایام بسی خنده زنی
غوغای درون بدین حیل بنشانی
با محتسبانی که به جرمت بستند
محاجه مکن که جرم خود میدانی
سید چو فلک تو را به بازی خواندست
اندیشه مکن که مرد این میدانی
پاسخ بازجو:
ای سید احمق که کنون زندانی
ابله تو چرا چنین رجز میخوانی
اندر عجبم دوا و درمانت چیست؟
آخر تو چه مرگت است خود میدانی؟
یک دم بنشین و در پی فتنه نباش
مردک تو چرا جفت و لگد میرانی
با این همه حکمی که تو را پروردیم
آدم نشدی به گاو و خر میمانی
با این همه بادی که تو در سر داری
ده سال تمام پیش ما مهمانی
نظرات (7)
امروز یه دختر طناز تو شهر کوچیک ما مرد
الهام
براش فاتحه بفرستین
Posted by ملیحه | June 28, 2011 6:21 PM
نشان می دهد که چگونه می شود استثتائی بود و استثنائی ماند و به بازی های زمانه با این رندی و تلخکامی خندید...
Posted by آقابزرگ | June 29, 2011 12:58 PM
چه شعر جالبی
Posted by محمدجاوید | June 30, 2011 7:14 PM
با سلام...
امروز مطلع شدم 14 تیر در شهرکتاب جلسه نقد کتاب شکرستان است. امیدوارم مشکل خاصی برایم پیش نیاد و بتونم بیایم تهران و ببینمتان
(((:
Posted by عمادالدین قرشی | June 30, 2011 7:30 PM
جفادیدن نباشد رسم انسانی که هرعاشق
همیشه آرزومند است باشد از وفاداران
Posted by مهدی سیدحسینی | September 17, 2011 10:42 PM
فقط دلم گرفت
Posted by azam | January 19, 2012 6:05 PM
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
خوبی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد
بر گردن او بماند از ما بگذشت
Posted by ایراندخت | January 19, 2012 6:21 PM