نامۀ وارده:
از من خواستهاید که یادداشتی برای صفحه ادب و هنر بنویسم. خوشحالم که بعد از سالها زمینهای فراهم شده است تا بتوانم به عنوان کسی که مسئولیتی در این مدت بر عهده داشته در زمینه فجایعی که بر ادب و هنر و فرهنگ و اقتصاد و سیاست این مملکت در چند سال اخیر رفت و چپاولها و قانون شکنیهایی که شد حرف دلم را بزنم و مردم و جامعه را آگاه کنم. متاسفانه مسایل فرهنگی در دولت قبلی به گفته بعضی آقایان علمای قم در دیدار هفتۀ گذشته با وزیر ارشاد ، سرگردان رها شده بود وبه قهقرا میرفت و مسئولین مربوطه هم از نجابت ما که چیزی نمیگفتیم سوئ استفاده می کردند. خوشبختانه آن دوره گذشت و الآن، نباید سرسوزنی اغماض کرد، حتی اگر در ابعاد یک ساپورت یا لغت یا یک نویسنده باشد...حالا دیگر اگر خطایی دیدیم لازم است که بزنیم و پدر صاحاب بچه را درآوریم...داشتم می گفتم، حرف توی حرف آمد. در آن دوره، به واقعیت های جامعه توجهی نمیشد. من خودم با همین دو چشمم دزدی های کلانی را دیدم که چون خاری به چشمانم خلید. در چنان مظلومیتی بودم که اصلا صدایم درنمیآمد و هیچی نمی گفتم . در این رابطه در یکی از جلسات خصوصی غیر مستقیم به دیوار و میز و صندلی تکیه دادم وگفتم چه بر سر ما آمد و در دل گریه کردم. بعد از جلسه که اتاق را ترک کردم متوجه شدم گفتهاند تا به حال موقع ترک اتاق توسط کسی شاهد چنین کوبیده شدن دری نبودهاند و فکر کردند من عجله داشته ام ولی من شجاعانه در را کوبیدم و رفتم . من در واقع اعتراض داشتم ولی شجاعانه تحمل کردم و دم نزدم. البته نه این که هیچ نگفته باشم. گفتم، منتها در دلم . در اعماق وجودم اعم از قلب و کلیه و لوزالمعده و سایر جهاز هاضمه . دلخوشی من در این مدت به پیامکهای طنز انتقادی بود که قهرمانانه میخواندم و با سربلندی میخندیدم و سپس دیلیتشان میکردم تا دست اغیار بر آنها نیافتد. .بنده بارها حقوق و عیدی و اضافهکار و حق ماموریت و پاداشم را که میگرفتم با یاد کسانی که تمکن مالی درستی ندارند خون گریه میکردم و با خود میگفتم این چه وضعی است؟! حالا خواهش میکنم از قول من این سندهای تخلفات مسئولین قبلی را که برای روز مبادا نگه داشته بودم افشا کنید و آن را با فونت بزرگ تیتر اولش کنید تا مردم و مسئولین عزیزمان بدانند و درس بگیرند و قدر خدمتگزارانشان را که بندۀ حقیرِ کمترین باشم بیشتر بدانند ... فرصت خدمتگزاری مردم خوب و نجیب و شریف کوتاه است و دست ما بر نخیل....راستی فرمودید برای کدام پست دنبال مدیر با سابقه و نخبه و امتحان پس داده که دلسوز و خادم ملت باشند میگردند؟!دولت اعتدال وتدبیر و امید که الکی نیست. از همۀ ظرفیتها باید استفاده کند...
(انتشار یافته در روزنامۀ بهار)
نظرات (5)
طرحش كني
طردت مي كنندا
نقلش كني
نقلت مي كنندا
كشش نده
يعني همون
تابش نده
فكر مثبت طرح مثبت
اون هم تازه اگر
آينده نگر باشه
نه گذشته نگر.
اي دوست
اي نويسنده ي بهاري
(در روزنامه بهار)
راز بقا و ماندن
در صمت و سكوت بادا
ديده را ناديده گفتن
مسموع را ناشنيده خواندن
شرط جوازمان شد
از ديروز تا به امروز
زين شام تا صبحي ديگر آيد
قصه همين باشد
Posted by ميرناصر بوذري | September 21, 2013 2:34 PM
خانم صدر عزیز سلام
از رنجی که می بریم هر چه بگویید گم گفته اید و تازه اگر همه اش هم گفته شود مگر گوش شنوایی هست؟ روزگاری که دوغ و دوشاب در هم مخلوط و سر از بطری های نوشابه های گران قیمت در می آورند مگر گفتن درد دل ها که یک از هزاران باشد می تواند راه گشا و یاد آور دلسوزان و خادمان باشد؟ تازه گفتن این همه دردها برای که و چه ؟ که مثلا یک پست کوچک نان و آبدار مدیریتی به آدم بدهند آنهم در دولت امید ؟ نه بخدا حق کشی مسلم است برای چنین دلسوزی هایی حداقل یک پستی که شایسته است پست مدیر کل دلسوز است و بس ، به حرف های آقای بوذری که سیدی بزرگوار و بخشنده هم هستند گوش ندهید ایشان مردی فرهیخته و از دنیا بریده و کنده هستند که با جملاتشان آدم را ناامید و مانع رشد و پیشرفت آدم می شوند ، باقی بقای شما و مستدام باد سوزش دل تا برقراری کامل دولت تدبیر و امید.
ارادتمند ناژفر
Posted by حسین ناژفر | September 22, 2013 8:59 AM
azizi ke hatman shoma meshenasedash goft :fekr mekonam bibi gol yek marezi dashte bashe!goftam chera?goft akhe senesh be khodesh nemekhore!
az senesh pirtar shode!chezi nagoftam...hala fahmidam !ras megoft bb gol ye bimari dare ......... bimari bedare...........
Posted by ahmadi manesh | September 23, 2013 11:45 AM
با سلام و احترام لینک شدید .
Posted by وحید ضیایی | September 23, 2013 11:13 PM
برای خوانش بیاید
Posted by av,o | September 28, 2013 8:26 AM