ناگفته هایی از تاریخ اختراعات و اکتشافات
از مکالمات کریستف کلمب با همسرش، ضبط شده در جعبۀ سیاه کشتی :
-بابا جون صد بار بهت گفتم یه دقیقه کشتیو نیگه دار از یکی راهو بپرس...بپرس هند از کدوم طرفه...چیزی که ازت کم نمی شه...دهه...همین جور داره میره...
-اوا خانوم چقد حرف میزنی...یه ذره زبون به دهن بگیر...حواسمو پرت کردی داشتم میافتادم توی گرداب...خودم راهو بلدم...
از مکالمات ضبط شده الکساندر فلیمینگ با همسرش در آزمایشگاه باکتری شناسی:
-مرد!هزار بار بهت گفتم این ظرف پتری رو که استفاده میکنی بشور بذار سر جاش. باکتری شناس و اینقده شلخته؟! بخدا خسته شدم از بس از اینوراونور جوراب و پتر و ظرف جمع کردم. واه...واه! ببین تروخدا کپکم زده !
-خانوم چیکارش داری. بذارش سر جاش...عجب جایی گیر کردیم بخدا. غر و غر سر گم کردن جوراب و ددسته کلید وعینک و بند شلوار کم نیست، به کپک ظرفم گیر می ده...با این کپک در آینده پنی سیلین کشف میشه...کی میخوای بفهمی؟!
از مکالمات گالیله با یکی از شهروندان غیور و دلاور و همیشه بیدار و آگاه فلورانس :
- شمامتهمید که به طرز مذبوحانهای ادعا کردهاید زمین زبانم لال، استغفرالله، مسطح نیست و بلانسبت گرد است و دور خورشید هم می چرخد. اعتراف کنید که از جایی برایتان با تریلی هیجده چرخ پول میآمده تا اذهان عمومی را مشوش کنید و ادعا کنید که ما مرکز عالم وجود نیستیم.
-چشم. اعتراف میکنم . فقط تروخدا بذار یه خرده بخوابم. ترو به جون اون بچه ات، به اروای بابات، به حرمت همین زمینی که داره دور خورشید میچرخه و شکلش گرده....من اعتراف می کنم اشتباه کردم و غلط کنم که دیگر ادعایی راجع به گرد بودن زمین و گردیدنش دور خورشید داشته باشم...
از مکالمات یکی از برادران رایت(کوچیکَشون) با مادرش:
-بچه چشمت باباقوری نشد از بس با اون چوب و مقوا ور رفتی؟ بشین یه ذره به دَرسِت برس. آخه اختراع هواپیما هم شد کار؟!...اگه رفتی اون بالا افتادی دوباره پات شیکست کی می خواد خرج دوا دکترتو بده؟! بیمه هم که پول نمی ده، دکتر هم که عمل کرد بی انصاف هی می گه بیا مطب خصوصی خدا تومن ویزیت می گیره...پاشو جمعش کن...خسته شدم والاه.
از مکالمات اسحق نیوتون با همسرش:
-خانوم چهار ساعته مارو زیر این درخت کاشتی ... گفتی:" تا کفشاتو بپوشی بری توی حیاط، منم آماده شدم." خواب و قیلوله ظهرم رو هم اینجا کردم، هنوز نیومدی...بابا بجنب شب شد...آخ... این چی بود افتاد روی ملاجم؟! چرا این سیبه سربالا نرفت؟! دیروز گفتم چرا وقتی بچه رو پرت کردم هوا، دوباره افتاد توی بغلم...نگو زمین جاذبه داره...
از مکالمات گراهام بل با همسرش:
- خانوم این دستگاه سوخت...چقدر می شینی پای تلفن؟! هر چی به خونه زنگ میزنم، اشغاله.
- واه...واه...مرد و اینقدر چشم تنگ و ندید بدید؟! دو دقیقه تلفن زدم به خانوم واتسون ازش یه آدرس بگیرم....حالا خوبه برقو اختراع نکردی، وگرنه جرات نمیکردم به کلید و لامپ دست بزنم...شوهرای مردم اختراع میکنن...شوهر ما هم اختراع میکنه...
نظرات (1)
سلام
خواندمت
دست مریزاد
ما هم چند پستی است که منتظریم!
Posted by راشدانصاری | December 24, 2015 9:03 AM