درنگی بر کتاب «نام گل سرخ» نوشته امبرتو اکو
در دیری قرونوسطایی، در فضایی گوتیک، وهمناک و تاریک، مرگهایی مشکوک و ماجراهایی عجیب رخ میدهد. اودسو (راوی این رمان) منشی و شاگرد یک دانشمند انگلیسی به نام ویلیام است و با او برای انجام مأموریتی به این دیر میرود و ویلیام گشایش معمای مرگها را بر عهده میگیرد، مرگهایی که از سوی اصحاب کلیسا نشانه تباهی آسمانی و دسیسهچینی اهریمنی تعبیر میشود ولی ذهن خردباور ویلیام تلاش میکند برای آنها دلایلی منطقی و زمینی بیابد. این، موضوع محوری رمان «نام گل سرخ» نوشته امبرتو اکو، نویسنده متفکر ایتالیایی است. اکو در مقدمه ادعا میکند که کتابی متعلق به قرن هیجدهم به زبان فرانسه پیداکرده بود که ترجمه یک نسخه خطی قرن چهاردهمی به زبان لاتین به قلم اودسو بود که ماجراهای دیری از روحانیون بندیکتین را در ایتالیا بازگو میکرد. نویسنده این کتاب را گم میکند ولی بعدها در کتابی دیگر رد پایی از نوشتههای اودسو را مییابد وبر آن اساس این رمان را مینویسد.
امبرتو اکو کارشناس قرونوسطی است و در فضای تخیلی و فانتزی این اثر عمق و گستردگی دانش نظری خود را با درک و توان هنری و زیبایی شناسانه یکجا به نمایش گذارده است و رمانی جذاب و پرکشش و معمایی نوشته است. کتاب پر از اندیشههایی درباره آفرینش هنری، صنایع شعری، عشق و شهوت، حق و شیطان، مرز ارتداد و قداست و تحلیلهای انجیلی و نیز مباحث تاریخی مربوط به قرونوسطی است و میتوان آن را رمانی نشانه شناسانه با مایههای روشن ادبی، هنری، فلسفی، تاریخی و الهیاتی دانست که تجلیبخش فرهنگعامه نیز هست. گاه وزن این دانش نظری بخصوص درارتباط با جریانات فکری و فرهنگی قرونوسطی بر روند داستان سنگینی میکند و درک متن را برای مخاطب ناآشنا با جزئیات تاریخ و اندیشه اروپا دشوار میسازد.
حوادث این رمان در دهههای پایانی قرونوسطی یعنی زمانی رخ میدهد که جنگ و هرجومرج، اروپا را گرفته و ناامنی و فقر و ناامیدی زمینهساز جنبشهای آخرالزمانی (هزارهای و ظهور دجال) شده است، کلیسا مرجعیت و ثباتبخشی خود را ازدستداده، هدفش کسب ثروت است و با امپراتور در دستیابی به قدرت میجنگد، هر کس را که با او مخالف است دین برگشته میخواند، در برابر جنبش روشنگری میایستد ، برای پرورش پرهیزکاری در توده مردم از تهدید و ترس و وحشت استفاده میکند و در دادگاههای تفتیش عقاید بیرحمانهترین مجازات در برابر هر حرکت متفاوت را اعمال میکند.
کتاب، رخدادهای این دوران را از زبان عضوی از خانواده کلیسا بازگو میکند و نشانههای جزماندیشی و خودمحوری را بهمثابه آینهای پیش روی مخاطب امروزی مینهد. بعضی دیالوگها و صحنههای اثر چنان برای خواننده آشناست که گویی امروز آن را دیده و شنیده است!
نویسنده از عناصر رمان پستمدرن در بازگویی این روایت استفاده کرده است. گاه خواننده را مخاطب قرار داده و او را در روایتپردازی دخالت میدهد، مثلاً در بخشی از رمان از خواننده معذرت میخواهد که نمیبایستی از زمان داستان جلو میافتاد و بنابراین روایت را نیمهکاره رها میکند. گاه از نوشتن خودکار و برخاسته از جریان سیال ذهن با زبانی طنزآمیز بهره میجوید و گاه کابوسها و خوابهای راوی به ملغمه درهموبرهم و طنزآمیزی از شخصیتهای اسطورهای و مذهبی و حقیقی و حقوقی تبدیل میشود تا قرائتی طنزآمیز را از داستان باستانی سفر خروج یا عید پاک و حوادث تاریخ مقدس بازگو کنن، بینامتنیت (اشاره ضمنی به کتاب بابل بورخس)، عدم قطعیت و استفاده از فراداستان (درباره کتاب و جایگاه زبان) مهمترین ویژگیهای ساختاری این رمان جذاب و پستمدرن است.
اما آنچه در کتابخانه دیر میگذرد محور اصلی ماجراست: مسئولین دیر که معتقدند «همه حقایق شایسته فرورفتن در همه گوشها نیست و نباید وقت راهبان صرف کنجکاوی احمقانه شود و ممکن است براثر خواندن بعضی کتب به دام شیطان بیافتند» رفتوآمد به کتابخانه دیر را (که دستنوشتههای نایاب در آن است) ممنوع کردهاند و فقط کتابدار «که وظیفه حفظ گنجینه جهان مسیحیت را در برابر تحریف گران کلام خدا بر عهده دارد» مجاز است که وارد آن شود و اوست که تصمیم میگیرد چه کتابی برای مُراجع مناسب است. چراکه: «در اینجا دانش فقط برای مخفی ماندن است نه برای روشن کردن اذهان» و اینگونه استدلالهای دستگاه سانسور و نظرات صاحبان این فن شریف! را انعکاس می دهد.
اما مهمترین کتاب ممنوعه کتابخانه، جلد دوم بوطیقای ارسطوست. ارسطو در جلد اول بوطیقایش که بر تراژدی متمرکز است وعده میدهد که جلد دوم این کتاب را به خنده اختصاص دهد؛ اما در دنیا تنها یک نسخه از جلد دوم این کتاب وجود دارد و آنهم در این کتابخانه است که افراد اجازه دستیابی به آن را ندارند، چراکه از نگاه مسئولان دیر، خنده، امری شیطانی است که موجب شک میشود و امر خنده را ازنظر اعتقادات دینی مذموم و کتاب خنده را مایه گمراهی میدانند. «نام گل سرخ» در ردیابی ریشه این مقاومت اصحاب قدرت در برابر طنز به جوهر خنده میرسد و نشان میدهد که چگونه خنده و طنز ازآنجاکه با شک و تردید همراه است، با هنجارشکنی سروکار دارد، پرسشگر است، بنیانها را به بازی میگیرد و به چالش میکشد، با مقاومت اصحاب قدرت روبرو میشود. راهب پیر درباره کتاب ممنوعه خنده ارسطو میگوید:
- این کتاب ممکن است به مرد دانا از همان لحظه اول مهارت و زیرکی خاصی بدهد که با آن خلاف احکام الهی را مشروع جلوه دهند... از این کتاب ممکن است هدف مخرب جدیدی به وجود آید که ترس از مرگ را درنتیجه آزادی فکر از بین ببرد. ما مخلوقات گناهکار اگر بدون ترس باشیم، چه خواهیم بود؟ اگر خنده مایه لذت عامه باشد، باید این خودسری عامیانه تحت کنترل قرار گیرد، سرکوب شود و بهوسیله مجازات ریشهکن گردد.
در این میان ویلیام که احساس میکند باید میان ممنوعیت این کتاب و ماجرای مرگهای مشکوک ارتباطی باشد، سعی میکند راز این پیوند را کشف کند. این امر از سویی به بار دراماتیک اثر میافزاید و از سوی دیگر زمینهای را فراهم میسازد تا نویسنده از رهگذر آن به بحث درزمینهٔ طنز و کمدی بپردازد تا آنجا که میتوان گفت «نام گل سرخ» مانیفست اکو درباره خنده و رساله او در دفاع از کمدی است. این امر بیشتر از رهگذر مناظره میان ویلیام با کتابدار و روحانیون دیر امکانپذیر میشود؛ بحثی که بیشک برای پژوهشگران و علاقهمندان به نظریه خنده راهگشا و گستردگی مباحث بکار رفته در آن چشمگیر است. کتاب در خلال روایت پرماجرای خود از گونههای مختلف سخن کمیک اعم از طنز و هزل و تقلید سخن به میان میآورد. بهطور مفصل از شگردهای خنده (تشبیه، استعاره، کوچک شماری، نیرنگ، ناهماهنگی، ایجاد سوءتفاهم، بازی با کلمات، تکرار، اشتباه در تلفظ، تحقیر) و ریشه خنده (شگفتی) سخن میگوید. از ریشه لغوی کمدی سخن میگوید، اینکه کمدی از واژه کومای میآید و به معنای روستاست؛ زیرا روستاییان پس از صرف غذا و برگزاری جشنها به شوخی و شادمانی سخن میگویند. کتاب همچنین ویژگی شخصیتهای کمیک را برمیشمارد: اینکه کمدی درباره اشخاص معروف و صاحبان قدرت چیزی نمیگوید بلکه نقصها و خیانتهای مردم عادی را مجسم میکند و درباره اشخاص پست و مضحکی سخن میگوید که خبیث و بدجنس نیستند. در این میان کتاب به تفاوت مهم کمدی و تراژدی از دید ارسطو میپردازد، همان تعریف معروفی که در آن کمدی، جهان را بدتر ازآنچه در حماسهها و تراژدیها و در زندگی قدیسین به ما نشان داده میشود منعکس میکند و اینکه کمدی بازگوکننده سرگذشت افرادی است که وجود نداشتهاند ولی تراژدی از افرادی که بودهاند صحبت میکند؛ کتاب به ساختار و پایانبندی کمدی و تراژدی نیز میپردازد (اینکه داستان کمدی هرگز منتهی به مرگ قهرمان اول داستان نمیشود).
اما اکو در این اثربه بحث نظری اکتفا نمیکند. رمان مناظرهای درباره خنده و کمدی است که یکسوی آن ویلیام فرانسیسکین و شکاک قرار دارد و سوی دیگرش نظام جزماندیش و عبوس دیر و رویکرد راهبان در برابر جوهر هنجارشکن و بنیان گریز خنده و طنز و شادی که نشانه زنده بودن جامعه است. درجایی راهب دیر (یورج) میگوید: « منظور شعرا (ی مشرک و کافر) از سرودن شعر به وجود آوردن وجد و نشاط است و وجد و نشاط را با حقیقت کاری نیست او با اقامه این دلیل که مسیح هرگز نمیخندید و هیچگاه کمدی یا داستان و افسانه نمیگفت» معتقد است:« کمدی ژانر سخیفی است و خنده عملی پست است و شوخی در ردیف امور قبیحه و متلک و مطالب مزخرف و بیمعنی است و کمدیها را کفار و مشرکین نوشتهاند تا تماشاگران را به خنده وادارند و اجازه نمیدهیم که پیروان ما دهان به این کلمات (هجو) بیالایند. زیرا آلوده شدن به اینگونه سخنان زندان ابدی نصیب انسان خواهد کرد و اینها بهمثابه زهرمار کشنده میباشند.» (ص144)
ضمن این صحبتهاست که ریشه واقعی مخالفت یک طرف گفتگو با خنده و طنز و دفاع طرف دیگر از آن آشکار میشود: خنده و طنز ازآنجاکه سوژه را به تمسخر میکشد و او را تحقیر میکند در برابر اصحاب قدرت اثری خردکننده دارد و خطرناک است. یورج در جایی میگوید: «خنده رعایا را از ترس شیطان رهایی میبخشد. رعیت درحالیکه شراب از گلویش پایین میرود و میخندد، خود را ارباب تصور میکند زیرا مقام خود را نسبت به اربابش تغییر داده است... آنکس که میخندد به آنچه میخندد معتقد نیست و از آن چیز تنفر ندارد. پس خنده به چیزهای بد انسان را برای مبارزه با آنها آماده نمیکند. اگر به چیزهای خوب بخندیم منکر نیروی گسترش یابنده خوبی شدهایم. ازاینرو قانون میگوید دهمین درجه تواضع و فروتنی این است که انسان زود خنده سر ندهد.» (ص 200).
در برابر این نگاه، ویلیام (که به حقیقت مطلق اعتقاد ندارد و این امر نگاه او را همسو با نگاه ویرانگر کمدی و خنده قرار میدهد) شگردهای طنز را ازاینجهت که همهچیز را به بازی میگیرد بهترین وسیله برای آشکار کردن حقیقت میداند: «شاید مأموریت کسانی که به نوع بشر عشق میورزند این است که مردم را به خندیدن به حقیقت وادارند؛ زیرا حقیقت تنها درجایی وجود دارد که ما بتوانیم از شهوت جاهلانه برای کشف حقیقت آزادشویم.»(ص 729) او در این میان به نگاه ارسطو استناد میکند و به اثرات مثبت خنده بر روح و روان آدمی و جامعه میپردازد. میگوید که در کمدی با تحریک وهم و ترس، صفای باطن به وجود میآید چراکه تمایل به خنده نیرویی برای نیکی است که با تلقین لذت و به وجود آوردن روح شادمانی به صفا و پاکی میرسیم و خنده مثال استحمام میماند که عقدهها و سایر گرفتاریهای بدن را معالجه میکند. همچنین ممکن است در سایه آوردن معماها و لطیفهها و استعارههای نامنتظره ارزش آموزشی نیز داشته باشد، هرچند که ظاهراً به نظر دروغ میآید. همچنین برای رد یک نظر باطل که موجب نقض خرد انسانی میشود، بعضیاوقات خنده سلاح خوبی خواهد بود. خنده موجب میشود که خط بطلان بر کار زشتکاران کشیده شود و حمق آنها را برملا سازد. آنگاه شواهدی تاریخی ارائه میدهد تا ثابت کند که چگونه خنده و هزل دشمن را خوار میکند.
نقل فرازهایی از این مباحثات بهخوبی نمایانگر فاصله میان نگاه جزماندیش و نگاه آزاد در مقابل هنر و طنز است:
یورج : خنده موجب تکان دادن بدن میشود، شکل صورت را به هم میزند و فرد را شبیه میمون میکند.
ویلیام: میمونها نمیخندند. خنده منحصر به انسان است.
یورج: معلوم نیست هر چیزی که منحصر به انسان باشد خوب باشد. اینکه خنده تنها اختصاص به انسان دارد نشانه محدودیت ماست چون ما فقط گناه میکنیم ...
ویلیام: کتابهای بسیاری هست که درباره کمدی سخن میگویند و خنده را میستایند. چرا این کتاب (کمدی ارسطو) این اندازه ترس در دل تو انداخته است؟
یورج: چون این کتاب را فیلسوفی نوشته است.
ویلیام: اما در موردبحث خنده چه چیز موجب ترس شده بود؟ با از بین بردن کتاب نمیتوانید خنده را از بین ببرید.
یورج: نه یقیناً اما خنده نشانه ضعف، فساد و حماقت جسمی است. خنده مایه سرگرمی روستاییان و بدمستان است. وسیله دفاع سادهلوحان است و حتی برای عامه مردم امری بیهوده و بیربط است. درحالیکه این کتاب خنده را ترقی داده و به مقام هنر رسانده و از آن موضوعی فلسفی ساخته و به دین خیانت میکند (ص 107).
در یککلام، «نام گل سرخ» بیانیهای بر ضد جهل و خشکمغزی از رهگذر دفاع از کمدی است. کتاب نشان میدهد که چگونه جاهلان در آتشی که از جهل خود برمیافروزند نهتنها خود را بلکه تاریخ و بشریت را به انحطاط میکشانند. بیهوده نیست که در انتها یکی از تکاندهندهترین عبارات این کتاب از زبان ویلیام به اودسو بازگو میشود که جوهره و درونمایه این رمان خواندنی و جذاب است:
-دجال از کشوری دوردست نمیآید، دجال ممکن است از خود تقوا و پرهیزکاری زاده شود. از عشق مفرط به خدا یا حقیقت به وجود میآید. ای اودسو! از پیامبران بترس، ای اودسو! از کسانی که حاضرند درراه حقیقت بمیرند بترس؛ زیرا آنها باعث مرگ بسیاری از دیگران میشوند. بسیاری از مردم را پیش از مردن خود میکشند. یورج هم کاری شیطانی کرد چون بی نهایت حقیقت را دوست داشت. او به حدی به معتقدات خود که آنها را حقیقت می پنداشت عشق می ورزید که حاضر بود هر چیز که خلاف آن بود را از بین ببرد (ص 728).
«نام گل سرخ» را اولین بار انتشارات شباویز در سال 1365 با ترجمه شهرام طاهری منتشر کرد که منبع مقاله حاضر است. البته پسازآن این کتاب با عنوان «آنک نام گل» توسط رضا علیزاده ترجمه و از سوی نشر روزنه در سال 1394 منتشرشد.
(انتشاریافته در روزنامه شرق)