تابستان امسال، در واتس اپ فایل صوتی فرستاد که یکی دو ماه برای دیدن بچهها و نوههایش به بخارست رومانی میرود و برمیگردد. آرزوی «دوری از بلایای سماوی و ارضی» کرد، با همان رندی که به «بلایای سماوی و ارضی» مفهومی کنایی میداد. چه میدانستیم که بازگشتی در کار نیست و قلب مهربانی که طنز تلخش، تحمل تلخی زندگی را برای آدم آسانتر میکرد، دور از این دیار در خاک آرام میگیرد... محمد صالحی آرام را ابتدا از شعرهایش میشناختم. حال و هوای سرودههایش را دوست داشتم که در بسیاری از اوقات عمیق بود و تلخی غریبی داشت که بسیاری از آثارش را از فکاهینویسان همکارش متمایز میکرد. میدانستم که از اواسط دهه 30 همکار روزنامه اطلاعات بوده و سرودههایش در نشریات مهم طنز ازجمله توفیق و کشکیات و کاریکاتور چاپ میشده است. اولین بار سال 81 دیدمش که کتاب «20سال با طنز» تازه منتشر شده بود و او معرفی تمجیدآمیزی بر آن نوشته بود که خالی از اغراق هم نبود. گفت که نوشتن این معرفی را وظیفه خود میدانسته، بیآنکه هیچ سابقه آشنایی با من داشته باشد. سال گذشته در ارتباط با تدوین تاریخ شفاهی طنز با اسماعیل عباسی پای خاطراتش نشستیم و بعد در همین ارتباط از او کمک گرفتم. با افراد تماس گرفت، منابعی را که در دسترس داشت در اختیار گذاشت و از هیچ کمکی دریغ نکرد. آدم نازنینی بود، خیلی نازنین... در پیام نوروزی امسال، آرزو کرد که سال نو، مثل سالهای گذشته نباشد... و نبود، بلکه بدتر از سالهای گذشته بود. نشان به آن نشان که وجود نازنینش ناباورانه از میان ما رفت. دریغ و هزار دریغ.