سينما
February 26, 2005 | شنبه، 8 اسفندماه 1383

اين هم مطلبي از شرق جمعه ،نوشته راقم سطور:



صنعت سينما، هميشه دچار منازعات پشت پرده بوده است. يكى از كارشناسان مشهور سينما كه فوق تخصص در رشته «مسائل پشت پرده» دارد برخى از كشمكش هاى فيلم هاى مشهور تاريخ سينما را افشا كرده و در قالب روايت هاى متعدد و محتمل نوشته و در مطبوعات هونولولو چاپ كرده است كه توجه شما را به فرازهايى از اين مطالب جلب مى كنيم:
•چگونه شخصيت «پدرخوانده» ساخته فرانسيس كاپولا كشف شد؟
نسخه اول: ماريو پوزو، نويسنده آس و پاس عيالوارى بود كه صاحبخانه جوابش كرده بود. او مقادير معتنابهى كتاب حاوى اشعار نو و سپيد و حركت و پسامدرن نوشته بود كه هيچ ناشرى قبول نمى كرد آنها را چاپ كند، مگر با سرمايه گذارى نويسنده و بر عهده گرفتن زحمت توزيع توسط خود او. اين بود كه پوزو نشست و چند رمان عشقى _ حادثه اى _ جنايى حاوى نكات آموزنده فلسفى _ روانشناسى _ اخلاقى _ تاريخى و جغرافيايى نوشت ولى كليه ناشران به او گفتند بار دراماتيك آثار كم است و دختران دبيرستانى آنها را نمى پسندند چون قهرمان هاى داستان ها نه سرطان مى گيرند و نه زير ماشين مى روند. اين بود كه پوزو نشست و چند كتاب در مورد چيزهايى كه بايد زنها بدانند و چيزهايى كه بايد شوهرها بدانند و چيزهايى كه بايد مادرشوهرها بدانند و چيزهايى كه بايد جوان ها بدانند و چيزهايى كه بايد پيرها بدانند به انضمام ۴۰ دستور خوراك فورى ماداگاسكارى نوشت و رفيقش لم ماريو مازوليا، آن را كانديداى جايزه محلى _ بين المللى بهترين آثار آموزنده عرفانى- اخلاقى جزاير هونولولو نمود ولى با اين وجود فروش كتاب با شكست تجارى مواجه شد و نسخه هاى آن در كارخانه هاى مقواسازى، ناجوانمردانه به تاراج رفت. اين بود كه در يك شب گرم زمستانى، ماريو پوزو در حالى كه بر اثر سركوفت هاى همسرش دچار يأس فلسفى و سرخوردگى شده بود ابتدا تمام آثارش را جمع كرد و به صورت كيلويى به سبزى فروش محل فروخت و سپس كتابى را با نام مافيا نوشت و بعد به خيابان رفت تا با فروكردن انگشت شست پايش داخل كابل برق فشار قوى، در ملاء عام خودكشى كند. در همين لحظه، پستچى از راه رسيد و به او گفت كه پيتر بارت معاون رابرت ايوانز مدير پارامونت قصه اش را با نام مافيا، پسنديده و اگر چه همكاران بارت نظر چندان مثبتى به آن ندارند ولى غلط مى كنند حرف بزنند. اين بود كه كاپولا پدرخوانده را ساخت و ماريو پوزو توانست رهن خانه اش را جور كند.
نسخه دوم: رابرت ايوانز، مدير پارامونت در يكى از روزهاى گرم و آفتابى زمستانى كه وقت سر خاراندن هم نداشت، بنا به توصيه باجناق پسرخاله اش مجبور شد ماريو پوزوى نويسنده را به حضور بپذيرد. ماريو پوزو به كاميونى كه گوشه خيابان پارك شده بود اشاره كرد و به ايوانز گفت: بار اين كاميون مطالب منه. همه چى توش پيدا مى شه. درهم ببر، ارزون تر حساب مى كنم خيرشو ببينى ولى ايوانز به او گفت مطلبى را كه راجع به مافيا نوشته مى خواهد. پوزو از او پرسيد حال اگه ازش فيلم بسازى، چه زمانى اكران مى شود؟ ايوانز گفت: هكى! خيلى پرتى پسر! اگه فيلمنامه تصويب شد و اگه برف و باران نيومد و اگه بورس سقوط نكرد و اگه اسپانسرها زير قولشون نزدند و اگه شهردار موافقت كرد و اگه فيلم مجوز پخش گرفت و اگه كاپولا در جشن خانه سينما حركات مذبوحانه منكراتى از قبيل لبخند زدن و سرخاراندن انجام نداد و اگر صنف خياط و بقال و كله پاچه اى و ماموران اداره آب و فاضلاب اجازه دادند حالا آيا پنج _ شش سال ديگه، فيلم اكران بشه يا نه. حالا مى خواى بخواه نمى خواى هم بخواه. چاره ديگرى ندارى و پوزو قبول كرد. بعدها ايوانز خود را فوتباليستى هنرمند مى دانست كه در لحظه مناسب به طرف مقابل توپ زده و او را ناكار ساخته است.
•چرا فلينى در فيلم جاده، براى نقش جلسومينا، از همسرش استفاده كرد و اين امر چه بازتاب هايى داشت؟
نسخه اول: در فيلم جاده، فلينى معتقد به شايسته سالارى بود و مى گفت براى احراز پست هاى كليدى و غيركليدى فيلم چه كسى شايسته تر از فاميل و دوست و آشنا و در و همسايه ولى استثنائاً همسرش كارش را بسيار خوب انجام داد بنا به اظهارات رابرت ايوانز مدير پارامونت يكى روز فلينى به او گفت: من مى خواهم همسرم را از فيلم بيرون بكشم و آنتونى كوئين را هم همين طور و به جاى اين دو از محمدرضا گلزار و هديه تهرانى استفاده كنم و نام فيلم را هم به «جاده اى براى جوانان عزيز و خوب و شريف» تغييردهم. چون بنده سينه چاك جوانان مى باشم و مى خواهم عنقريب در انتخابات شركت كنم. ولى ايوانز او را متقاعد كرد كه نقش جلسومينا، به احتمال فراوان جايزه اسكار را براى همسرش به ارمغان خواهد آورد اين تدبير موثر افتاد و فيلم به نتيجه رسيد.
نسخه دوم: پيتر بارت معاون ايوانز، مدعى است كه شيوه تهيه كننده و منشى صحنه باعث اعتراض همسر فلينى شده بود. فلينى تاكيد داشت كه همسرش در تمام سكانس ها باشد، شده ۴۰ تا برداشت از او بگيرند؛ در حالى كه توليد كننده مى گفت ما كار و زندگى داريم و روح نازك و شكننده فلينى نمى توانست اين شرايط را براى همسرش تحمل كند. او سعى كرد اين مسئله را با بارت در ميان بگذارد ولى او نيز چندان گوش شنوايى نداشت. چنانچه در سكانس آخر فيلم جلسومينا حضور ندارد. هر چند برخى دست اندركاران و تماشاگران و آپاراتچى ها براى لاپوشانى اختلافات داخلى اكيپ فيلمساز، توجيهات احمقانه اى را مبنى بر مردن جلسومينا در سكانس ماقبل آخر اقامه مى كنند، ولى شواهد همه حكايت از آن دارد كه قضيه چيز ديگرى است.
•چرا تمامى بازيگران در سر صحنه فيلم اينك آخرالزمان، صبر و تحمل خود را از دست داده بودند؟
نسخه اول: فيلمبردارى طولانى در فيليپين و همزمانى آن با جنگ هاى داخلى گروه سازنده فيلم را درگير كمبود غذا، آب، رختخواب و سرويس بهداشتى كرده بود. طور ى كه مجبور بودند ساعت ها در صف دستشويى بايستند و براى اول صبح، از نصفه شب جا بگيرند. از اين رو در سر صحنه فيلم نيز دچار رنج هاى عميق و جانكاه و طاقت فرسايى شده بودند. اما مارتين شين تاكيد مى كند كه نورو كاپولا، خودش هم از مشكلاتى رنج مى برده كه ما درگير آن بوديم. طورى كه هيچ وقت حاضر نمى شد خارج از صف به دستشويى برود.
نسخه دوم: مارتين شين مزخرف مى گويد و كاپولا به دور از چنين جهنم دره اى در منزلى مجلل زندگى مى كرد و اعتقاد داشت كه بنده مسئول شما هستم و بنابراين بايد از خودم سفت و سخت محافظت نمايم تا خداى ناكرده كشتى توفان زده اكيپ فيلمساز بدون مسئول نشود. سفارش هاى او هر هفته از ايتاليا برايش فرستاده مى شد و گروه فنى در صورت كوچكترين اعتراض خود فروخته و معلوم الحال و بلندگوى استكبار جهانى و در راس آن آمريكاى جهانخوار لقب مى گرفت. در حالى كه اعضاى گروه فنى فيلم مى بايستى ساعت ها در صف دستشويى بايستند، كاپولا با خيال راحت مدام به دستشويى اختصاصى خود رفت و آمد مى كرد