info at bbgoal.com
rouyasadr at yahoo.com

Powered & Hosted by Gardoon




جای پا
June 18, 2007 | دوشنبه، 28 خردادماه 1386

3161273042.jpg
یک جای پا هست که گوشه خیابان جا خوش کرده.نه باران،نه برف،نه آفتاب ،نه باد و نه هیچی دیگر نتوانسته آن را از بین ببرد.مردم،روزها ی متوالی،مدام می آیند،از کنارش رد می شوند و می روند.این جای پا مال کیست؟کسی نمی داند.
هر روز دو تا بچه از آن حوالی می گذرند و یکی به دیگری می گوید:
- اگر جای پای پدرم بود،از این هم بزرگتر بود.
هر روز زوجهای جوانی دست در دست هم راه می روند و به جای پا که می رسند،زیر چشمی نگاهش می کنند و یکی از آن دو،وقتی می فهمد که دیگری فهمیده او به جای پا خیره شده است،آهی می کشد و می گوید:
-آه،عزیزم!تو تنها جای پای زندگی من هستی.
هر روز یک زوج میانسال،هروله کنان و پای کوبان از آنجا رد می شوند و بر پدر و مادر هر چه چاله و چاله ساز است،بد و بیراه های جانکاه نثار می نمایند و یکی (در حالی که به شیوه نامربوط و غیرقابل درکی به جای پا اشاره می کند) به دیگری می گوید:
- شماها همه تون همین جوری هستین...
هر روزیک زوج مسن ،افتان و خیزان و لنگ لنگان از کنارجای پا می گذرند و یکی مدام به دیگری می گوید:
- چشم خانوم،چشم...کور که نیستم،مواظبم...
هر روز یک نعش کش از آنجا رد می شود و راننده اش با آهنگ سوزناکی می خواند:
- چرا رفتی و قالم گذاشتی،مگه با دیگری وعده داشتی؟
هر روز ساعت، چندین و چند بار می نوازد ودر تمام این مدت، یک جای پا هست که گوشه خیابان جا خوش کرده و منبع الهام بچه ها و بزرگها و جوانها و پیرها و نعش کش ها برای ابراز احساسات رومانتیک و نوستالژیک و هیستریک و خالی بندیک است... جای پایی که با عریض شدن جوی خیابان،به فاضلاب تمدن بشری ملحق خواهد شد و جای پاهای دیگری جای آن را خواهند گرفت...کسی چه می داند؟ جای پاهایی که شاید چه بسا گشادتر و باشکوه تر و گود تر و افتخارآمیزتر از قبلی ها باشد...