بهارانههای جنگلی
*بهار آمد. پرستوها برگشتند. گفتند: "دلمون اینجا بود." جواب شنیدند: "اونا دیگه به درد نمیخوردن. پاره پوره و تنگ شدهبودن. دادیمشون رفتن." پرستوها گریستند که وقتی پاییز بیاید چطور دوباره کوچ کنند، وقتی دیگر چیزی برای جا گذاشتن ندارند...
*بهار آمد. قناری روی شاخه آواز خواند. گربه عاشق آوازش شد. گفت: "این آواز ارزش آنرا دارد که در تاریخ جاودانه شود." پرید و قناری را خورد!
*بهار آمد. حیوانات برای تبریک سال نو به محضر شیر شرفیاب شدند. همه به افتخارش دست زدند جز مار. بعدها حیوانات گفتند: "اون مرحوم از همون اولش بی دست و پا بود..."
*بهار آمد. در قفس باز شد. فنچ سرخوشانه پرید. محکم به درختی خورد و افتاد...
*بهار آمد. توی تنگ سر سفره هفت سین ماهیسیاه کوچولویی گفت: "منهم یک روزگاری برای خودم یک ماهی قرمزی بودم. پدر نداری بسوزد که شب عیدی مجبورم کردند چند ساعت بنشینم توی طشت کنار ترمینال اتوبوسرانی."
بهارانههای طبیعی
*بهار آمد. آفتاب به روی ماه برف لبخند زد. برف از خجالت آب شد.
*بهار آمد. نسیم وزید. شکوفه رقصید. باد به درخت فشار آورد. شاخه ترسید و لرزید. شکوفه به زمین افتاد. باد جمعش کرد و با خودش برد. وجود شکوفه از بیخ تکذیب شد...
*بهار آمد. خاک نفس کشید. سبزه از حصر خاک درآمد و سبز شد. در آسمان هفتم صلاحیت بهار رد شد. روز اول فروردین برف بارید.
*بهار آمد. خرس قطبی از خواب زمستانی بیدار شد ، به خانهی ننه سرما رفت و او را (که طبق معمول
درست لحظهی سال تحویل خوابیدهبود) خورد و رفت. عمونوروز به خانهی ننهسرما رفت، قلیانش را کشید و با تأثرگفت: "حیف از ننه سرمای نازنین... از سال دیگه کی این اول عیدی برا من قلیون چاق کنه؟!"
*بهار آمد. سیر بادی به غبغب انداخت و نشست بالای سفرهی هفتسین. از او پرسیدند: "تو چرا بالانشین شدی؟" گفت: "از ژن خوب... بابا و مامانم سیر بودند و گرنه منهم میشدم یک گرسنهی یکلاقبا مثل همهی شما..."
بهارانههای مصنوعی
*بهار آمد. در جادهها ترافیک سنگین شد. ماشینها میلاد بهار را جشن گرفته بودند و داشتند روبوسی میکردند...
(انتشاریافته در ویژهنامهی نوروزی ماهنامهی خط خطی)
نظرات (1)
مطلب جالبی بود
Posted by احمد | October 13, 2019 3:27 PM