آن ثابت طریق آشتی خفن و بوسه، آن اهل وادی ریش پهن و کوسه، آن غریب آشنا، آن دوستت دارم بیا، آن مدعی مواضع سفت و سخت، آن عاشق مقامات روحانی و جاه و تخت، آن مسندنشین مناصب اطلاعاتی شریف، آن مشاور فرهنگی همه فن حریف، آن منکر ارتباط با جنتی از بیخ، آن زنندۀ یکی به نعل و یکی به میخ، آن رفاقت را منتها، آن صدارت را مقتدا، مولانا حسامالدین آشنا- مد طول مشاورته العالی- از اجلۀ طایفۀ بوسندگان بود... از جمله کرامات او آن بود که بر چپ نظر میکرد و راست میرفت و چون بر کرسی مشاورت فرهنگی و رسانهای بنشستی، بر دست چپ یله دادی و در همان حال، توئیت میکردی با دست راست. گویند در وزارت اطلاعات صاحب تجربت بود و دردانشگاه امام صادق دارای مرتبت بود و به واسطۀ دامادی دری نجفآبادی صاحب منزلت بود. میمون ابن نهنگ آشنا را به شجاعت وصف کرد. گفتند: "او در هیچ میدانی حاضر نبوده." گفت: "صبر در خم کردن کمر تا نوک پا جلوی اصحاب نوح سخت تر است از صبر در جنگ، بزرگ مردا که اوست." جملات قصار بسیار از آشنا مروی است یکی آن که:" ما برای رفع مشکلات مردم دستبوسی کردیم. " روایت است که مریدان با شنیدن این جمله صیحه زدند و گریبان چاک دادند و خاک بر سر کردند، چندانکه چشم چشم را نمیدید و تا چند روز بعد، سرشب، همت ترافیک شد، از هیبت قول او.
او را پرسیدند:" چگونه طی طریق کردی که با اینهمه قیقاج، همچنان در عداد یاران روحانی هستی؟" گفت:" با اتومبیل شخصی" پس اصحاب را وقت، خوش گشت و کشک بسابیدند و سماع کردند و خندیدند...
مروی است که اهل ذکر بود. او را در بادیه دیدند که سر بر خاک همی سایید و گفت:"یا وزارت... یامشاورت... یامعاونت..." وچنان ندبه میکرد که از حال میرفت و خواب جنتیان میدید. پس هاتفی آوازش داد که:" ای سالک! جاده در دست تعمیر است..." خوشبین هاتفا که او بود...