September 2025
August 2025
July 2025
June 2025
May 2025
April 2025
March 2025
February 2025
January 2025
December 2024
November 2024
September 2024
August 2024
July 2024
June 2024
May 2024
April 2024
March 2024
February 2024
January 2024
December 2023
November 2023
October 2023
September 2023
August 2023
July 2023
June 2023
May 2023
April 2023
March 2023
February 2023
January 2023
December 2022
November 2022
October 2022
September 2022
August 2022
July 2022
June 2022
May 2022
April 2022
March 2022
February 2022
January 2022
December 2021
November 2021
September 2021
August 2021
July 2021
June 2021
May 2021
March 2021
February 2021
January 2021
December 2020
November 2020
October 2020
September 2020
August 2020
July 2020
June 2020
May 2020
April 2020
March 2020
January 2020
December 2019
November 2019
September 2019
August 2019
April 2019
March 2019
February 2019
January 2019
December 2018
October 2018
September 2018
August 2018
July 2018
June 2018
April 2018
March 2018
January 2018
December 2017
October 2017
September 2017
August 2017
July 2017
May 2017
April 2017
March 2017
February 2017
January 2017
December 2016
November 2016
October 2016
September 2016
July 2016
June 2016
May 2016
April 2016
March 2016
February 2016
January 2016
December 2015
September 2015
July 2015
June 2015
May 2015
April 2015
March 2015
January 2015
December 2014
October 2014
September 2014
August 2014
June 2014
May 2014
April 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
September 2013
August 2013
July 2013
May 2013
April 2013
March 2013
February 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
June 2012
May 2012
March 2012
January 2012
December 2011
July 2011
June 2011
May 2011
April 2011
March 2011
February 2011
January 2011
December 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
June 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
                
info at bbgoal.com
rouyasadr at yahoo.com


Enter Your Email
 





هیچ چیز قطعی نیست
September 22, 2025

%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%A8.jpg
گذری بر طنز در رمان عالیجناب کیشوت انتشاریافته در نشریۀ نگاه نو

یک کشیش ساده‌دل و یک کمونیست دوآتشه در سفری بی‌بازگشت و پرماجرا باهم همراه می‌شوند تا به بازتعریف دن کیشوت و سانچوپانزا در دوره معاصر بپردازند؛ دن کیشوت و سانچوپانزایی که این بار خود را در قامت پهلوانان سرگردان نمی‌بینند. آن‌ها انسان‌هایی معمولی‌اند که جستجوی آرمان‌شهری بناشده بر دوستی و شادکامی و شک و تردید در برابر آموزه‌های جزمی به هم پیوندشان می‌دهد. همین شک و تردید است که طنزی عمیق و هستی شناسانه را در گفته‌ها و کرده‌هایشان جاری می‌کند.
«عالیجناب کیشوت» عنوان رمانی است از گراهام گرین با ترجمه رضا فرخ‌فال که از سوی نشر نو منتشرشده است. این رمان، درواقع پاسخی است به «دن کیشوت» شاهکار سروانتس یا به تعبیری نقد و تفسیری از این اثر در قالب رمان. شخصیت اصلی آن «پدر کیشوت» کشیش پیر و ساده‌دلی است که در زمان اسپانیای پس از مرگ فرانکو، در شهری کوچک زندگی می‌کند و به خاطر تشابه نام، خود را از اعقاب دن‌کیشوت پهلوان افسانه‌ای لامانچا می‌داند. زندگی آرام او با دستور اسقف برای تغییر مقامش و ترک شهر دگرگون می‌شود و آواره کوه و دشت می‌گردد. همراه او در این سفر، شهرداری کمونیست است که در انتخابات شکست‌خورده است؛ ماجراهای کتاب در سایه همراهی آدمی معتقد به آموزه‌های مسیحی ازیک‌طرف و یک دوستدار مارکس و لنین از طرف دیگر شکل می‌گیرد و از رهگذر گفتگوهای گاه هجوآمیز و گاه جدی دو طرف عمق می‌یابد تا انعکاس تقابل میان ایمان مسیحی و ماتریالیسم باشد. اگرچه این دو در موقعیت مشابه با موقعیت‌ آدم‌های رمان دن کیشوت قرار دارند، ولی شخصیت‌هایشان با آن‌ها متفاوت است. نه شهردار، سانچوپانزایی از مدل پیکارو و نسخه کوچک اربابش است و نه عالیجناب کیشوت مشابه دن کیشوت است. اگر «دن کیشوت» متأثر از داستان‌های شهسواران خود را پهلوانی سرگردان می‌بیند که دیوهای شرور، او و واقعیت را افسون کرده‌اند و وظیفه دارد درراه عدالت به کمک دیگران بشتابد و با هر آنچه که نمادی از شر است بجنگد، نوادۀ او «عالیجناب کیشوت» انسانی درگیر تردید است که با خواندن داستان‌های شهدای مسیحی به خودش و ایمانش بیشتر از پیش شک می‌کند، او کسی را که برای نان دزدی می‌کند پناه می‌دهد اما با کاسبانی که به نام دین در پی نان‌اند، مبارزه می‌کند، از مرزهای کلیسا فراتر می‌رود تا در بستر اوضاع سیاسی معاصر، در جستجوی آرمان‌شهر و کشف حقیقت باشد. همین برخورداری او و سانچوپانزایش از عنصر شک و تردید است که این اثر را دارای طنزی منحصربه‌فرد و یکه می‌کند.
می‌دانیم که طنز در سایه نگاه انتقادی به سوژه آفریده می‌شود. به بیانی دیگر برکناری ذهن از پیش‌داوری و دل بستن به نسبیت امور انسانی و اطمینان به این‌که هیچ یقینی در کار نیست، خاستگاه طنز است؛ عنصری که رد پای آن را می‌توان در جای‌جای کتاب حاضر نیز دید. عالیجناب کیشوت در طی سفر فرصت می‌یابد که به بازنگرش قضاوت قطعی و جزمی نسبت به اندیشه مذهبی بپردازد، کتاب مقدس و کاپیتال مارکس را بازخوانی کند، به طنز و جد از علاقه مارکس به بورژوازی سخن بگوید و تا آنجا پیش برود که بخش‌هایی از کتاب مقدس را دور از ذهن بداند و بگوید هیچ‌چیز برای من مسلم و قطعی نیست حتی وجود پروردگار. سانچوپانزا نیز علیرغم اصرار بر اینکه کمونیست است، بخش‌هایی از کتاب سرمایه مارکس را دور از ذهن می‌داند و تردیدش را در برابر آموزه‌های کمونیستی منعکس می‌کند.
تأکید عالیجناب کیشوت بر اینکه شناخت یقینی وجود ندارد، هرگونه قضاوت، تشخیص و پیش‌داوری را به تعلیق می‌اندازد و این امر او را قادر می‌سازد که با فاصله انتقادی به بسیاری از مسائل به‌ظاهر جدی نگاه کند و آن‌ها را بازیگوشانه به طنز بگیرد. سرگردانی او میان الحاد و ایمان و ناتوانی‌اش از تشخیص هدایت و گمراهی و شک او به پیش‌فرض‌های برساخته از قانون و مذهب، موتور این طنز عجیب بشمار می‌آید؛ طنزی از نوع آیرونی و حاصل فاصله گرفتن از جزمیت در اندیشه. در جای‌جای کتاب این تردید آیرونیک را می‌بینیم، تردیدی که آیرونی باوران را در تقابل با ایدئولوژی‌ها (که به جهان وضوح و صراحت تعلق دارند و مرز میان خیر و شر در میان آن‌ها تمیز دادنی است و در تائید نسبی بودن امور ناتوان‌اند) قرار می‌دهد. این تردید به برداشتی که شخصیت‌های اثر نسبت به خودشان دارند نیز تسری می‌یابد و در سایه به طنز گرفتن خود، عمق می‌یابد چراکه آیرونی باوران حتی قادر به جدی گرفتن خود نیز نیستند. همین شک عالیجناب کیشوت است که باعث می‌شود او برخلاف شخصیت دن کیشوت، دچار عصیانی لجام‌گسیخته و جنون‌آمیز نشود و با نمایش تصویری از سیر و سلوک انسان متحیر و سرگشته‌ی معاصر، نشان دهد شک، مقوله‌ای انسانی است. صداقت عالیجناب کیشوت و پرهیز او از ریا، موتور این شک و تردید بشمار می‌آید و در جامعه بیمار و روزگار آشفتۀ سرشار از ریا، از او شخصیتی ناساز و گاه حتی کمیک می‌سازد. در رمان دن کیشوت اگرچه آسیاب‌های بادی واقعی‌اند ولی در ذهن متوهم دن کیشوت نیروهای دشمن تلقی می‌شوند اما در رمان عالیجناب کیشوت آسیاب‌های بادی وجود خارجی ندارند، بلکه تمثیلی هستند از هر آنچه باعث ترس، وهم و عقب‌ماندگی است، از نیروهای پلیس گرفته تا کاسبان دین که جابجا در این اثر از آن‌ها با این نگاه تمثیلی یاد می‌شود.
در این میان عالیجناب کیشوت که زندگی را فرصتی برای شادکامی و دوستی می‌بیند خارج از قواعد مذهبی و عرفی، به رفتارهایی دست می‌زند که عجیب می‌نماید و عکس‌العمل از سوی مدعیان دین برمی‌انگیزد. دوستی و هم‌سفری با یک ملحد و شراب‌نوشی زیاد، جلوه‌هایی از این ویژگی است. آمیزش این ویژگی با بی‌خبری معصومانۀ دن کیشوت، به آفرینش فضای طنز در موقعیت و نیز در گفتگوها می‌انجامد. برای نمونه سردرآوردن عالیجناب کیشوت از فاحشه‌خانه بجای مسافرخانه و همچنین رفتن او به سینما برای دیدن فیلمی مستهجن (با این تصور که چون نام فیلم «دعای باکره» است، درون‌مایه مذهبی دارد) صحنه‌هایی خنده‌دار از طنز موقعیت همراه با ایهام در تعابیر و واژگان می‌آفریند. عالیجناب کیشوت در رویارویی با صحنه‌های فیلم می‌خندد، خنده‌ای از سر حیرانی در برخورد با جهان تازه‌ای که با سفر آن را کشف کرده. همین خنده‌هاست که کلیسا آن را دستاویزی علیه او قرار می‌دهد. همچنین توجه عالیجناب کیشوت به مسائل پیش‌پاافتاده (که می‌تواند نشانه‌ای از هنجارشکنی ذهن او در برابر بدیهیات باشد) مخاطب را به خنده‌ای از سر تعجب وامی‌دارد. وقتی اسقف درباره فواید خلقت موجودات زنده صحبت می‌کند، او از فایده پشه و کک برای آدمیزاد می‌‌پرسد. در جایی دیگر می‌بینیم که او به موضوع سفینه‌های فضایی علاقه دارد چون ممکن است این سفینه‌ها با خیل فرشتگان آسمانی روبرو شوند و از آن‌ها خبر بیاورند! در بخشی دیگر ذهنش متوجه این سؤال می‌شود که چرا مسیح آدم‌ها را به گوسفند تشبیه کرده و آن‌ها را به بز (که حیوان سودمندتری است) تشبیه نکرده و یا در جایی دیگر روح‌القدس را به بطری نصفه‌نیمه تشبیه می‌کند که تا مدت‌ها به خاطر این تشبیه نادرست دچار عذاب وجدان می‌شود! این تصورات و گفتگوها فضایی از طنز عبارتی ایجاد می‌کند که به یاری شخصیت‌سازی او می‌آید و با طنز موقعیت تعمیق پیدا می‌کند و طنزی چندلایه را در اثر جاری می‌سازد و درمجموع کمک می‌کند که نویسنده به بررسی مضامین جدی ایمان، سیاست و دوستی بپردازد.
یکی از عناصر مهم طنز تضاد است و برخورداری اثر حاضر از تضادی چندلایه روایت را بر بستری از طنز پیش می‌برد. سانچو و عالیجناب کیشوت چه ازنظر مبنای فکری و چه ازنظر ویژگی‌های شخصیتی متضادند: طبیعت بی‌گناه عالیجناب کیشوت که رنگی از ساده‌انگاری و ایده‌آلیسم دارد وقتی در کنار دیدگاه عمل‌گرایانه و بدبینانه سانچو قرار می‌گیرد فرازهایی از طنز موقعیت را در اثر رقم می‌زند. جنگ‌وگریزهای این دو با مأموران (که سانچو از آن آگاه و کشیش غرق در خیالات خود چندان متوجه آن نیست) نمود روشنی از این تضاد شخصیتی است. تضاد درونی شخصیت‌های اثر در برخورد با مبانی ایدئولوژیک، رفتارهای ساده‌دلانه کشیش که او را در تضاد با جایگاه اجتماعی‌اش قرار می‌دهد (خرج هدایای عید رستاخیز مسیح برای یک انجمن به‌ظاهر خیریه که بعدها مشخص شد به فرار جمعی دشمنان فرانکو از زندان کمک می‌کرد) و همچنین تضاد میان اعتقادات و عمل شخصیت‌های اثر نمودهایی از این امر هستند. شهردار با اقامه اینکه: «حزب کمونیست هیچ‌وقت استفاده از آسایش زندگی بورژوازی را تا زمانی که وجود داشته باشد برای ما تحریم نکرده و کمونیسم مخالف آسایش نیست البته تا آنجا که این آسایش در درازمدت در خدمت طبقه کارگر باشد» تمایلات اشرافی‌اش را توجیه می‌کند و عالیجناب کیشوت دلیلی نمی‌یابد که تمایل سیری‌ناپذیرش را به خوردن شراب و گوشت اسب کتمان کند. تضاد میان ذهنیت شخصیت‌ها و واقعیت بیرونی نیز از دیگر عوامل پدیداری طنز موقعیت در بخش‌هایی از اثر است. در بخشی از کتاب فردی در مسافتی طولانی این دو را تعقیب می‌کند و عالیجناب کیشوت و سانچو به تصور اینکه او جاسوس حکومت است مدام از او می‌گریزند تا بالاخره آن فرد در میخانه‌ای پدر را تنها به دام می‌اندازد و وادارش می‌کند که با او به آبریزگاه میخانه برود، بعد مشخص می‌شود که او می‌خواهد در آن مکان نزد کشیش به دزدیدن دستگیره‌های برنجی تابوت اعتراف نماید و از او طلب آمرزش کند! توصیفات طنزآمیز نویسنده از فضا و رفتارها طنز ماجرا را دوچندان می‌کند. مثلاً در همین بخش از کتاب دو شخصیت اثر در میخانه باهم درگوشی حرف می‌زنند تا جلب نظر نکنند: «سانچو مجبور بود از کمر روی میز به‌طرف او (عالیجناب کیشوت) خم شود تا صدایش را بهتر بشنود. طوری که از دور چنان می‌نمود که در حال ساخت‌وپاخت برای انجام توطئه‌ای هستند.» در فرازی دیگر از اثر با موقعیتی بشدت طنزآمیز برمی‌خوریم که بر بستری از تضاد حرکت می‌کند. برای فراری دادن عالیجناب کیشوت از شهر، پسر تعمیرکار مأمور می‌شود تا ادای اعتراف کردن را دربیاورد و سرِ کشیشِ محلی را گرم کند. توطئه به خاطر اعترافات عجیب‌وغریب و دور از ذهن و ناشیانه و خنده‌آور پسر تعمیرکار که عصبانیت کشیش را برمی‌انگیزد نیمه‌کاره می‌ماند و کشیش او را از کلیسا بیرون می‌کند تا این موقعیت‌های پوچ و ابزورد به یاری برجسته کردن تضادها و پیچیدگی‌های طبیعت انسان بیایند.
در انتها می‌توان گفت که عالیجناب کیشوت با سفر از زادگاهش پوستۀ عادات و زندگی روزمره را کناری می‌زند. او در رویارویی با جهانی ناآشنا، به‌دوراز خیال‌بافی دن کیشوت‌وار، بر عدالت ساختۀ بشر سر به عصیان برمی‌دارد و دوستی و عشق را به‌جایش می‌نشاند. مرگ او در نقطه‌ای اتفاق می‌افتد که روحش کامل شده و این تکامل روحی در قالب کنش و گفتاری که رنگی از طنز تلخ دارد انعکاس می‌‌یابد تا سرنوشت او با دن کیشوتی پیوند بخورد که درنهایت خسته و بیمار از شهسواری‌هایش جان می‌بازد و جنون خردمندانه را به نمایش می‌گذارد.



نظر خود را بنویسید:

(If you haven't left a comment here before, you may need to be approved by the site owner before your comment will appear. Until then, it won't appear on the entry. Thanks for waiting.)

                   

                

       


: