بر اساس پژوهشهای ادبی، تقابل میان دیپلماسی و میدان بهعنوان دوگانه ادبیات سیاسی، در روزگار خواجه حافظ شیرازی نقل محافل بوده و این شاعر بزرگ بارها در غزلیاتش به آن اشارهکرده است. در این میان اولویت میدان بر دیپلماسی، گفتمان رایج به شمار میآمده است. شواهدی در غزلیات این شاعر بزرگ وجود دارد که مدعای ما را تائید میکند و ذیلاً به آنها اشاره میکنیم:
*شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود
در این بیت قند مخفف سمرقند است و منظور از قند پارسی، همان سمرقندیها هستند که در راستای بسط قدرت و نفوذ در منطقه به بنگاله هندوستان اعزامشدهاند. با استناد به مصرع اول میتوان گفت حجم کمکهای سمرقند به بنگاله چنان زیاد بوده که حتی طوطیان هند نیز از این خوان نعمت تا سرحد ابتلا به دیابت برخوردار شده بودند. از حالوروز رعیت سمرقندی اطلاعی در دست نیست.
*هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی/ که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
شاعر در اینجا به فرمانده میدان میگوید که من هواخواه تو هستم و میدانم که تو در میدان هستی و بنابراین صاحب کراماتی. شارحان احتمال میدهند که قاعده در عصر حافظ آن بوده که نامبردگان میبایستی مدام روی سر مردم حلوا حلوا شوند.
*الا ای دولت طالع که قدر وقت میدانی/ گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
شاعر در اینجا خطاب به دولت طالع (نسخه پنجاب: دولت تابع) میگوید ای دولتی که به وقتش در میدان هستی، این عیش و عشرت و خوشی و ثروتی که به آن رسیدهای گوارای وجودت باد. حضرت حافظ در این شعر گوشه چشمی به این بیت از نظامی گنجوی در منظومه خسرو و شیرین دارد که آن را خطاب به میدان سروده و نشانگر شرایط واگذاری پروژههای گرد و قلمبه قرن ششم منتسبین به میدان نیز هست:
«یقین میدان که گر سختی کشیدی، از آن سختی بهآسانی رسیدی»
نظامی گنجوی نیز در این بیت تلویحاً به ثروت و مکنتی اشاره میکند که فعالین میدان به آن رسیدهاند و اسناد آن در ردیفهای بودجه زمان حضرت حافظ هم موجود است.
*شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن/ جویبار ملک را آب روان شمشیر توست
شاعر در اینجا بر اولویت مقوله میدان بر مطامع دون دنیوی نظیر نانوآب رعیت اشاره میکند و میگوید هر چه خرج میدان کنیم کم کردهایم و شمشیر شهسوار است که برای رعیت آبونان میشود؛ بنابراین وقتی به میدان آمدید با خیال راحت دستور نبرد بدهید و فکر زندگی رعیت نباشید. بر اساس آنچه کاتب دیوان حافظ (محمد گلندام نوشته)، واژه «گویی»، در اصل، «گویید» بوده؛ یعنی: «دستور بدهید که بزن» که بهمرورزمان در آن ابدال صورت گرفته و به «گویی» تبدیلشده که برخی آن را با گوی چوگانبازی اشتباه گرفتهاند و بدینوسیله آب به آسیاب دشمن ریختهاند