August 2025
July 2025
June 2025
May 2025
April 2025
March 2025
February 2025
January 2025
December 2024
November 2024
September 2024
August 2024
July 2024
June 2024
May 2024
April 2024
March 2024
February 2024
January 2024
December 2023
November 2023
October 2023
September 2023
August 2023
July 2023
June 2023
May 2023
April 2023
March 2023
February 2023
January 2023
December 2022
November 2022
October 2022
September 2022
August 2022
July 2022
June 2022
May 2022
April 2022
March 2022
February 2022
January 2022
December 2021
November 2021
September 2021
August 2021
July 2021
June 2021
May 2021
March 2021
February 2021
January 2021
December 2020
November 2020
October 2020
September 2020
August 2020
July 2020
June 2020
May 2020
April 2020
March 2020
January 2020
December 2019
November 2019
September 2019
August 2019
April 2019
March 2019
February 2019
January 2019
December 2018
October 2018
September 2018
August 2018
July 2018
June 2018
April 2018
March 2018
January 2018
December 2017
October 2017
September 2017
August 2017
July 2017
May 2017
April 2017
March 2017
February 2017
January 2017
December 2016
November 2016
October 2016
September 2016
July 2016
June 2016
May 2016
April 2016
March 2016
February 2016
January 2016
December 2015
September 2015
July 2015
June 2015
May 2015
April 2015
March 2015
January 2015
December 2014
October 2014
September 2014
August 2014
June 2014
May 2014
April 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
September 2013
August 2013
July 2013
May 2013
April 2013
March 2013
February 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
June 2012
May 2012
March 2012
January 2012
December 2011
July 2011
June 2011
May 2011
April 2011
March 2011
February 2011
January 2011
December 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
June 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
                
info at bbgoal.com
rouyasadr at yahoo.com


Enter Your Email
 





مذاکره با آمریکا
August 13, 2025

رییس‌جمهور پزشکیان خطاب به مخالفان مذاکره با آمریکا گفته:«با آمریکا حرف نمی‌زنی؟خب می‌خواهی چکار کنی؟»
اتفاقا خیلی کارها می‌شود کرد و بدین‌وسیله در راستا و درازا و پهنای نگاه عزیزان مخالف مذاکره، تعدادی از این «خب می‌خوای چکار کنی»ها به سمع و نظر شما می‌رسد:

-محو آمریکا از روی نقشۀ جهان با کمک کارشناسان داخلی در امور جغرافیا.

-انجام اقدامات و امتناعات مؤثر از قبیل نپیوستن به اف‌ای‌تی‌اف و پالرمو برای هر چه بیشتر تحریم شدن، چراکه تحریم برای ملت ما نعمت می‌باشد و دور زدن تحریم‌ها برای بعضی‌ها که ملت‌تر می‌باشند، نعمت ترمی‌باشد.

-حسینیه کردن کاخ سفید، با کمک متخصصان داخلی در امر طراحی ساختمان.

-نشاندن برخی مسئولان عزیز پدافندی روی تنگه هرمز، با هدف بستن تنگه و سفیل و سرگردان ساختن کشتی‌های تجاری و فلج کردن اقتصاد جهانی.

-فروش عزتمندانه نفت با قیمت زیر چهادرصد به برادران چینی و خرید کلیه مایحتاج زندگی از چین با نیت پشتیبانی از تولید داخلی و ضربه زدن به اقتصاد جهانی.

-تولید انبوه اهرم فشار به غرب و آمریکای غارتگر از طریق فروکردن بیلبوردهای چند کیلومتری در مذمت غرب و آمریکا در کلیه معابر و در چشم‌وچار رهگذران.

- اعزام نیروی خدماتی برای به توبره کشیدن خاک زنگزور (کریدور ترامپ) با کمک بولدوزرهای پیشرفته برای تودهنی زدن به آمریکای جنایتکارملعون.

-صدور خربزه و هندوانه و خیار به کشور دوست و برادر، روسیه و گرفتن ارزهای قلمبه در راستای رونق اقتصادی.

_ارتباط سیاسی و اقتصادی و علمی و فرهنگی و اجتماعی و تاریخ و جغرافی با کلیه کشورهای دنیا مثل بورکینافاسو و ونزوئلا و بورکینافاسو و ونزوئلا و سایر کشورهای بورکینافاسو و ونزوئلا.

- تقویت بنیۀ اقتصاد داخلی از طریق تزریق مواد نیروزای مجاز و دارای پروانه ساخت به اقتصاد مذکور...

-دلار زدایی و به رسمیت شناختن ریال به‌عنوان واحد پول جهانی و برداشتن سه صفر از آن برای راحتی کار مبادلاتی خارجی‌های سراسر کره ارض و منظومه شمسی

-بازگرداندن شکوهمندانه لایحه حجاب برای ایجاد آرامش اجتماعی شهروندان

-تعطیل کردن مداوم کشور به بهانه کمبود برق و آب و نشاندن مردم غیور روی قله پیشرفت و صفاکردن نامبردگان، باشد که از این‌همه خوشبختی که محاله ذوق کنند و به ریش دنیا و مافیها و هواداران و سینه‌چاکان مذاکره بخندند...

-... و هزاران راهکار دیگر.


خنده در خانۀ تاریک
August 7, 2025

%D8%B1%D9%81%D8%AA.jpg
درنگی بر کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» انتشاریافته در روزنامۀ اعتماد

کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» نوشته اسلاونکا دراکولیچ، نویسنده و روزنامه نگار معروف کروات مجموعه ای از چند ناداستان است، روایت هایی مستند که نویسنده در آن با نثری روان و آمیخته با شوخ طبعی از تجربیات زیسته زنانی از کشورهای اروپای شرقی می نویسد که در دوران کمونیسم زیسته اند و کتاب حاصل ملاقات با آنهاست؛ زنانی که اگرچه دستشان از قدرت سیاسی کوتاه بود ولی در حکومتی زندگی می کردند که در آن سیاست در همه شوون انسانی دخالت می کند و چیزی را به عنوان حریم خصوصی انسان ها به رسمیت نمی شناسد؛ به آنها می گوید چه بخورند، چه بپوشند، چطور و کجا جشن بگیرند و حتی در چند متر و با چه کسانی زندگی کنند.

فرسودگی روح جمعی
دراکولیچ در این میان به گذشته خودش هم نقب می زند و تصویری جاندار از جزییات زندگی روزمره از زبان زنان اروپای شرقی در جوامع کمونیستی می سازد و برداشتی واقعی و ملموس را از آنچه حکومت توتالیتر با روح و جان شهروندانش می کند در قالب برش هایی ساده از زندگی روزمره در دست می دهد: شگفتی دختربچه ای که برای اولین بار یک عروسک خارجی می بیند، نحوه شستن رخت ها در یک خانه، زندگی یک استاد دانشگاه در آپارتمانی تنگ و شلوغ بی هیچ حریم خصوصی (چراکه در دوران جنگ سرد، اکثر خانه های چند اتاقه در کشورهای اروپای شرقی با حضور صاحب خانه در خانه، با دیگران توسط دولت تقسیم می شد)، دیوارهای رنگ و رو رفته، تجربه فقر و کمبود مواد غذایی، لباس، اسباب بازی، لوازم بهداشتی و آرایشی، نبود لوازم اولیه بهداشتی برای زنان و ایجاد محدودیت در نوع پوشش برای آنان. اینجاست که کتاب، راوی فرسودگی جمعی روحی می شود: از اینکه هر کودک و بزرگسالی چگونه، رویای دنیای «خارج» را به مثابه یک سرزمین موعود در سر دارد و راضی است به اینکه «اوضاع بدتر از اینی که هست نشود.» (ص143) در چنین شرایطی نویسنده از سکون و بی حرکتی به عنوان روی دیگر سکه ناامیدی و ترس یاد می کند، از بی آیندگی، بی رویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر. می نویسد: «تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد. برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همین جور می ماند. نمی توانیم تغییرش بدهیم. به نظر می رسید گویی آن سیستم قادر مطلق، خود زمان را هم اداره می کند. به نظر می رسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آن محکوم شده ایم، خواهیم مرد و فروپاشی آن را نخواهیم دید.» (ص 36)

کبوتر نامه بر به جای پست
کتاب با تکیه بر خاطرات دراکولیچ و طرف های گفت وگوهای او، ابعاد این انحطاط را از رهگذر ارایه تصاویری زنده از نظام اداری، فکری و سیاسی ترسیم می کند. از بروکراسی غول آسای دولتی می گوید، از سیستمی که فقط برای نگهداشتن کمونیست ها در راس قدرت ساخته شده و هر حرکت خودانگیخته ای را (فرقی نمی کند که در حمایت از صلح باشد یا محیط زیست یا فقط در طلب شغل) تهدیدی برای حکومت تلقی می کند، معترضان را «اوباش» قلمداد می کند و به مجازاتی درخور همان اوباش می رساند (ص 124) تا شهروندان در مقابل چنین فضایی خودسانسوری را به روالی درونی تبدیل کنند، امری که یکی از ریشه های اصلی سقوط ارزش های اخلاقی در جوامع توتالیتر در سایه به محاق رفتن اراده آزاد و انتخابی بودن رفتارهاست. با زبانی طنزآمیز شرح می دهد که چگونه اداره پست و مخابرات وظیفه مقدس! خود را حفاظت از امنیت کشور در برابر دشمن می داند (در جایی که کم کم کل ملت جزو اردوگاه دشمن حساب می شوند) که این امر عملا به ترس و درماندگی عمومی دامن می زند تا آنجا که نویسنده آخرین چاره کار را این می داند که اداره پست و مخابرات را بایکوت کند و برود سراغ کبوتر نامه بر! (ص 140) اما این رخدادها وقتی از صافی ذهن زنان می گذرد به زوایایی می پردازد که در سایه روایت مردانه در جنبش های سیاسی از چشمان پنهان مانده است. نویسنده نشان می دهد آنجایی که کمونیسم شکست خورد، در حیطه اداره امور پیش پاافتاده زندگی بود، نه در حیطه ایدئولوژیک. کمونیسم شکست خورد، چون در تمام عمر هفتاد ساله اش نتوانست نیازهای اولیه زنان را تامین کند. (ص 162)

اکولوژی فقر
دراکولیچ در بخشی از کتاب به دگردیسی معنای واژه ها در کشورش اشاره می کند، اینکه چگونه واژگانی چون خوشی و آسایش، لذت و دوست داشتن، در زندگی روزمره از معانی خود تهی می شوند. او در بخشی با زبان طنز شرح می دهد که چگونه جنس دستمال توالت، محکی برای پیشرفت یا پسرفت جامعه تلقی می شود! همچنین با دیدن فراوانی کمپوت های آلو در بقالی های لهستان ابتدا گمان می ‎کند که لهستانی ها عاشق کمپوت آلو هستند، اما بعدا درمی یابد این تنها چیزی است که مغازه ها می توانند عرضه کنند! از زنان در آن سوی دیوار برلین می نویسد که همه به رنگ موهایی شبیه به هم و قرمز علاقه نشان می دهند ولی بعد مشخص می شود که دلیل این علاقه این است که دولت فقط این رنگ مو را تولید می کند! نویسنده تعریف می کند که وقتی پیرمردی موزی را برای اولین بار می بیند و با پوست آن را می خورد، سرمست از آزمایش طعم و مزه میوه ای ممنوعه که تازه در دسترس همگانی قرار گرفته بود، می گوید: خوشمزه بود! او با طنزی تلخ از «اکولوژی فقر» یاد می کند، اگر واژه صرفه جویی می تواند یک رویکرد زیست محیطی و ارزشی اخلاقی باشد؛ در دنیایی که نویسنده ترسیم می کند از روی فقر و قحطی است که هر چیزی با اقامه این دلیل که «حیفه آدم اینا رو بریزه دور» بارها و بارها بازیافت! می شود و هر بار نام تازه ای بر آن می گذارند، برای مثال در شیشه را به عنوان جاسیگاری و جعبه کفش را به عنوان آلبوم عکس... . او در بخشی از کتاب با زبان طنز می نویسد: «وقتی رهبران داشتند درباره آینده ای درخشان حرف روی حرف می انباشتند، مردم مشغول ذخیره کردن آرد و شکر، شیشه دردار، پیاله، جوراب شلواری، نان خشک، چوب پنبه، طناب، میخ و کیسه پلاستیکی بودند. فقط اگر سیاستمداران این بخت را می داشتند که به گنجه ها، سرداب ها، کمدها و کشوهای ما سرکی بکشند -البته نه در پی یافتن کتاب ها و چیزهای ضد دولتی- می دیدند که چه آینده ای در انتظار طرح های بی نظیری است که برای کمونیسم ریخته اند. اما نگاه نکردند.» (ص 241)

آیا کمونیسم رفت؟

نویسنده در همین جا متوقف نمی شود، زمان را ورق می زند و به ویژگی های فکری، اجتماعی و سیاسی دوران پساکمونیسم می پردازد. او معتقد است که تغییر با سقوط یک حکومت حاصل نمی شود، دموکراسی چیزی نیست که خودش بی هیچ زحمت و تلاش از راه برسد. با سقوط حکومت کمونیستی در اروپای شرقی، جامعه به دموکراسی نرسید، چراکه تا ساختارهای ذهنی رشد کرده توسط ایدئولوژی کمونیستی از بین نمی رفت، تحول واقعی و اصیل رخ نمی داد شاید قدرت سیاسی طی یک شب جابه جا می شد، اما موقعیت ذهنی ناشی از کمونیسم به این راحتی ها از ناخودآگاه جمعی مردم زدوده نمی شد؛ زندگی سپری شده با ترس به این راحتی فراموش نمی شد.

در همین زمینه با زبانی کنایی می گوید: «زخم های ناسیونالیسم چهل وپنج سال تمام در آغوش حزب کمونیست التیام نیافت. فقط به این زخم ها فرمان دادند که ناپدید شوند!» (ص 219) او مدام از خودش و در حقیقت از خواننده سوال می کند: «آیا می توان تنها با تغییرات ظاهری - عوض شدن حکومت و فرم سیاسی کشور، اسامی خیابان ها، پرچم و مجسمه میادین و ساختن بناهای یادبود جدید به جای بناهای یادبود قدیمی - توسط دولت های جدید که خیال می کنند تاریخ و حافظه مردم زمین کوچک بازی آنهاست، اعلام کرد: کمونیسم رفت؟» و با این حس که انگار قرار است همچنان دولت ها کارخانه های رویا سازی باشند به طنز می نویسد: «قول هایی که وعده تحققشان را در آینده می دادند همه زیاده از حد به گوشمان آشنا بود انگار قبلا هم آنها را شنیده بودیم.» (ص 194) با زبانی طنزآمیز از اشیای آشنای دوروبرش به مثابه تمثیلی برای پایان دادن به رویای تغییر کمک می گیرد: «خیال می کردیم هلوهای بعد از انقلاب فرق می کنند -بزرگ تر، شیرین تر، رسیده تر و خوش آب و رنگ تر می شوند، [اما این گونه نبود و تنها] چیزی که مشخصا عوض شده بود، چهره سیاستمدارها در تلویزیون بود و اسم خیابان ها و میدان های اصلی، پرچم ها، سرودهای ملی و میهنی و بناها و نشانه های یادبود و اسم خیابان ها عوض شده بود.»

الگوی فمینیسم بومی
اما یکی از ویژگی های مهم کتاب (که آن را از نمونه های مشابه متمایز می کند) این است که نویسنده تلاش می کند در خلال این روایات به دریافتی برخاسته از مختصات فرهنگی جوامع کشورهای اروپای شرقی از فمینیسم دست یابد و برای رفع نابرابری های میان زنان و مردان در جهان سیاست و اجتماع و خانواده به الگویی بومی برسد. او تاکید دارد که فاصله دغدغه های زنانه دیگر جوامع غربی با زنان جامعه اش آنقدر است که آثار فمینیست های غربی مثل کیت میلت بیشتر برای او به داستان های تخیلی و یک جور فرار از واقعیت شبیه اند. (ص 169) اینجاست که وقتی در نامه ای از امریکا از او می خواهند که مقاله ای درباره دیدگاه زنان یوگسلاوی به ذات باوری، تحلیل تئوری انتقادی و... بنویسد، تعجب می کند و به نظرش می رسد در جامعه اش که «زن بودن، به معنای جنگی دایمی با شیوه کار کل نظام است.» (ص 59) این مباحث چقدر انتزاعی و دور از ذهن به نظر می آید. دراکولیچ از اعضای فعال اولین شبکه گروه های زنان اروپای شرقی است. در کتاب شرح می دهد که او و دوستانش تا چه پایه برای ایجاد تشکل های زنان، دستیابی به تصویر روشنی از مشکلات زنان و پیگیری و طرح مطالبات آنان سختی متحمل شده اند و ایجاد جمع های کوچک زنانه برای طرح و پیگیری مطالباتشان با چه مخاطراتی روبه رو بوده است. او در این میان از مقاومت جامعه مردسالار با این تلاش ها سخن می گوید؛ در جامعه ای که «مسائل زنان همچنان در هیچ سخنرانی ضد کمونیستی جای ندارد، چون اینها از دید مردان مسائل جزیی است.» و به طنز می گوید: «حکومت نه اینکه از زنان نفرت داشته، بلکه اول می بایست یک عالم مشکلات دیگر را حل می کرد. زنان می بایست چشم انداز برنامه کلان انقلابی را درک می کردند چشم اندازی که پاسخ به نیازهای آنان به هیچ وجه در راس امور قرار نداشت... تقریبا مثل روز روشن بود که وقتی این مسائل بزرگ اساسی حل شود همه مسائل آنها حتی مساله ساییدن زمین (که وظیفه زن های خانواده تلقی می شد) هم حل خواهد شد!» (ص 77) کتاب از مخاطراتی می گوید که زن های طرف گفت وگوی نویسنده به جان خریدند تا طی دهه های متمادی برای حفظ «زن» بودنشان به رغم تمام تضییقات حکومتی تلاش و پایداری کنند، به بیان دیگر: «خود»ی داشته باشند. (ص 144) دراکولیچ از وجوه مختلف این تلاش ها و موانع آن می گوید، موانعی که درک آنها نیازمند درک شرایط زندگی در جوامعی است که پیشینه ده ها سال حکومت توتالیتر همچنان بر روح و جان آدم ها سنگینی می کند و مردان همپای زنان قربانی نظام توتالیترند. در جایی می نویسد: «وقتی اوضاع واحوال مملکت دست و پای همه مان را بسته تقصیر را به گردن مردان انداختن خیلی راحت است، زندگی مان را خیلی ساده تر می کند؛ اما چیزی جلو این کارمان را می گیرد. شاید این فکر که در شرایط عادی، همه چیز می توانست جور دیگر باشد.» (ص 147)

رای اجباری به کمونیست ها
نثر کتاب روان و خواندنی و با آمیزه ای از طنز در عبارات و توصیفات است، طنزی گاه تلخ و گاه شیرین که رنگی از طعنه دارد: «آنها اجبارا باید به کمونیست ها رای می دادند. انگار کمونیست ها به رای کسی هم نیاز داشتند!» (ص 186) این طنز که نویسنده از آن به عنوان «تنها راه غلبه بر فشار عصبی سرکوب شده» یاد می کند (ص 40) در بسیاری از اوقات نیز با مایه هایی از هجو همراه است تا نیشخندی باشد بر رنگ باختن آرزوها و آرمان هایی که زندگانی چند نسل را قربانی خود کرد: «خوشحال بودم که تیتو چشم به من ندوخته است، بلکه از میان دریچه ای به آینده ای درخشان چشم دوخته که فقط خود او می توانست ببیندش!» (ص 191) کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» در سال 1993 و چند سالی بعد از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی به چاپ رسید و در ایران نیز چاپ اول آن با ترجمه رویا رضوانی در سال 1392 و چاپ بیستم آن در 1398 توسط نشر گمان منتشر شد.


وقتی آب و برق قطع می‌شود
July 26, 2025

رویکرد منطقی: ابراز اینکه منطقاً در قله، آب و برق و گاز نیست و بنابراین این اوضاع، پیامدِ منطقیِ رسیدن به نوکِ قلۀ پیشرفت است.

رویکرد مدیریتی: دعوت از مردم شریف برای استفاده نکردن از برق در خانه و اداره و بیمارستان تا بلکه مزارع عزیز بیت کوین بتوانند این حجم از مصرف برق را تحمل کنند و این روزهای سخت را پشت سر بگذارند.

رویکرد اصلاح‌طلبانه: گفتگو و وفاق با رأس قدرت آسمان هفتم به‌عنوان تنها راه‌حل مشکل آب و برق و هوا.

رویکرد آناتومیک (شاخۀ محمدجواد لاریجانی)
: نشانه گرفتن ناف ترامپ با پهباد هنگام حمام آفتاب گرفتنش، تا دیگر جرئت نکند با مواضعش آب و برق ما را تهدید کند.

رویکرد عمل‌گرایانه: راه‌اندازی فاز پنجم «شبکه هوشمند برق من» و «شبکه هوشمند آب من» و «شبکه هوشمند گاز من» و «شبکه هوشمند هوای من» و «شبکه هوشمند بقیه چیزهای من» توسط متخصصین داخلی و شرکت‌های دانش‌بنیان.

رویکرد عارفانه: پر کردن آفتابه در ساعات اولیۀ صبح در راستای بی‌اعتباری کار دنیا و احتمال قطع شدن آب.

رویکرد میدانی: تولید انبوه دستگاه پیشرفتۀ مستعان 2040 گرما یاب با هدف سرنگون ساختن گرمای دست‌نشاندۀ پلید وارداتی.

رویکرد امنیتی: جستجوی سرنخ‌های دست داشتن مخالفان و معاندان و لیبرال‌ها و غرب‌گراها در قطع برق و خالی کردن آب از پشت سدها و اضافه کردن چند ماه به مدت محکومیت مصطفی تاجزاده تا درس عبرتی بشود برای آب و برق و گاز و هوا که این‌قدر با اعصاب و زندگی مردم بازی نکنند.

رویکرد ارزش‌گرایانه: مدیریت مصرف آب برای کاشت و برداشت و صدور محصولات آب‌بری همچون هندوانه و خربزه به کشورهای عزیز همسایه که عُرضۀ استفادۀ درست از آب را ندارند و آب‌های نگون‌بخت را همین‌طور سفیل و سرگردان پشت سدها و توی رودخانه‌ها نگه‌داشته‌اند و مقابله با مدعیان اصلاحات که طی همین چند ماه اخیر اقتصاد بسامان کشور و دوران طلایی آب را به‌شدت کن‌فیکون کرده‌اند.

رویکرد اپوزیسیون اونور آبی: ارسال توییت‌های آتشین و خانمان‌برانداز به مردم بخت‌برگشته که: «وقتی نتانیاهو با دلسوزی خواست نجاتتون بده، نریختین توی خیابون، اینم نتیجه‌اش ایششش...»

رویکرد ناتورالیستی: ارسال تصاویر دهشت آفرینی از تشت و دبه خالی در لوکیشن سیاه و رعب‌انگیز آشپزخانه و حمام با گفتار متن: «اینو برای شبکۀ خوب ایران اینترنشنال می‌فرستم.»

رویکرد صداوسیمایی: تهیۀ گزارش خبری قطع برق و آبِ ساختارهای غرب غارتگر در سایۀ آمدنِ موج گرما و سرگردانیِ ماشین‌های این کشورها پشت چراغ‌قرمز.

رویکرد پدافند غیرعامل: تدوین راهکارهای سفت‌وسخت و تپل‌مپل! برای پا گذاشتن روی شیلنگ اینترنت به‌عنوان عاملِ اصلیِ ایجاد گرما و قطع برق و خشک شدن سدها و هزاران هزار پدیدۀ خاک‌بر‌سری دیگر.

رویکرد پوزیتیویستی (شاخه محسن رضایی): گروگان گرفتن سه چهارتا خارجی برای تأمین پول بهینه‌سازی نیروگاه‌ها و ترمیم فرسودگی شبکۀ توزیع و تولید برق. بقیه پول را هم می‌زنیم به زخمِ آب‌‌گیریِ سد کرج تا مجبور نباشیم کشور را به خاطر گرما و کم‌آبی تعطیل کنیم.

رویکرد سخنگوی دولت: آب‌کردن قند در دل مردم با دادن این مژده که کشور را به خاطر صرفه‌جویی در مصرف آب و برق، تعطیل کردیم تا مردم عزیزمان فرصت داشته باشند بروند سفر داخل و خارج، عشق‌وحال.

رویکرد آنتاگونیستی: محکوم کردن سفت‌وسخت دشمن که از هر فرصتی برای ایجاد بحران بی‌آبی و بی‌برقی استفاده می‌کند و اعلام اینکه ما، زیر بار مذاکره ذلت‌بار برای ترمیم زیرساخت‌ها و سرمایه‌گذاری و رفع فرسودگی شبکه توزیع برق و برنامه‌ریزی آبی نمی‌رویم و مردم عزیز ما حاضرند بدنشان گرما سوز شود و از تشنگی له‌له بزنند ولی زیر بار تأمین و ترمیم ذلت‌بار قطعات و زیرساخت‌ها از طرف بیگانه نروند.

رویکرد اجرایی: برنامه‌ریزی شبانه‌روزی برای تماشای نقشه‌ها بلکه برفی، بارانی، چیزی بیاید، یک‌خرده سدها پر شود. همچنین امضای قرارداد با آسمان هفتم مبنی بر واردکردن یک جبهه هوای خنک ظرف 6 ماه آینده تا قدری از التهاب گرما کاسته شود و آب و برق کمتر قطع شود.

رویکرد نهیلیستی: هیچ انگاشتن قطع آب و برق در برابر این‌همه هیچ...(به افق نگاه می‌کند و آه می‌کشد.)


شباهت‌های ناگزیر-2
July 4, 2025

شباهت مجازات فاسدان با پاک کردن پله‌های ساختمان: هر دو اگر از بالایی‌ها شروع نشوند بی‌فایده یا نمایشی‌اند.

شباهت تملق با اودکلن: استفاده از هر دو حس خوبی را به مخاطب می‌دهد ولی هیچ‌کدام نمی‌توانند بوی کثافت و لجن را بپوشانند.

شباهت مسئول حکومتی با رهبر ارکستر: هردو موقع انجام مسئولیت، به مردم پشت می‌کنند.

شباهت قانون با کودکان: هردو در برابر بزرگ‌ترها باید سکوت اختیار ‌کنند.

شباهت قانون با ازدواج: در اجرای هردو، اجازۀ بزرگ‌ترها شرط است.

شباهت ازدواج با فعالیت سیاسی: در هردو اگر ابتدا خیلی در باغ سبز نشان دهید و نظر مخاطب را با وعده‌های بزرگ
جلب کنید، شارلاتانید.

شباهت آپاندیس با افکار عمومی: هردو اگر فعال نباشند، به آن‌ها چندان نیازی حس نمی‌شود ولی اگر ملتهب شوند خطرناک‌اند و برای جلوگیری از اثرات ویرانگرشان «خیلی‌ها» عمل حذف را توصیه می‌کنند.

شباهت وعده‌های انتخاباتی با ترک سیگار: ادعای انجام هردو راحت است ولی نمی‌شود انتظار داشت که عملی شوند.

شباهت قطار با حکومت توتالیتر: اگر در برابر حرکت هردو بایستید نابود خواهید شد.

شباهت گله با حکومت توتالیتر: در هردو مجبورید تابع سرپرست گله باشید و اگر بخواهید راه دلبخواهی را بروید نهایتاً توسط گرگ‌ها پاره خواهید شد.

شباهت انقلاب با عشق: هردو حاصل تَوَهُمی هستند که بعدها، به‌مرور رفع می‌شود و «عجب غلطی کردم» جایش را می‌گیرد. (شعر نظیر از رضا براهنی: یادت صبحانه‌ای است که در روز اول انقلاب خوردم...)


توییت‌های جنگی
June 25, 2025

در روزهای جنگ، در بازارِ آَشفته و شلوغ توییتر، کاربرانی نگران از جنگ و پیامدهایش، حاشیه‌های آن‌را اعم ازقطع اینترنت، دلواپسی ایرانیان خارج از وطن، سیاست‌های فشل حاکمیتی درقبال جنگ، شخصیت‌های درگیر جنگ و ... را موضوع طنز قرار داده‌اند؛ طنزی گاه تلخ و گاه شیرین و سرخوشانه. بخشی از این توییت‌ها را اینجا می‌آورم تا بماند به یادگار و نشانگر روحیۀ ایرانی باشد که در اوج بی‌پناهی، طنز را وسیله‌ای می‌کند تا بلکه روح و روانش بتواند در تندباد حوادث اندکی هم که شده بیارامد و نفسی تازه کند:

+2500 سال گذشته و تاریخ داریم، دریغ از یه مثقال آینده.

+... وقتی با صدای هواپیما بیدار می‌شی ولی یادت می‌افته فرودگاه‌ها تعطیله!

+آسمان ایران عین دفاع استقلال شده. همه بهش ضربه میزنن.

+فکر کنم مملکت به حالت عادی برگشت، چون برقمون قطع شد.

+نحوۀ برقراری عدل الهی تو ایران اینجوریه که مثلاً سمنان بمب نخورده بود، زلزله نازل شد.

+بمب اصلی وسط جوانی ما خورد.

+شما بزنی ایران اینترنشنال، فقط کارای اداری انتقال قدرت مونده. بزنی شبکۀ خبر، نتانیاهو خودشو به پاسگاه کمال‌آباد معرفی کرده. بزنی بی‌بی‌سی هم بازپخشه.

+ اون روزهایی که داشتید جهنم فومن می‌ساختید، دشمنتون داشت پهباد می‌ساخت تا دنیا را براتون جهنم کنه.

+دقیقاً همون موقع که داشتید تار موی دخترکا رو می‌شمردید، اسراییل داشت کامیون کامیون موشک و پهباد اینور اونور می‌برد.

+باز این سایبریای پهلوی اومدن با هشتگ انقلاب کنند.

+والدینم قرار بود زود از تهران خارج بشن. زنگ زدم ببینم رفتن یا نه، بابام گفت عزیزم مامانت داره واسه تو راه الویه درست می‌کنه. تموم بشه راه میفتیم:))

+کمپین راضی کردن پدر مادرها به پیاده شدن از خر شیطون و ترک شهر.

+ همه فامیلا جمع شدیم خونه بابابزرگم تو روستا که از جنگ درامان باشیم. سر ارثیه دعوا شد. همه دارن همو فحش کش می‌کنن و می‌زنن. سر عموم شکست. تلفاتمون از جنگ بیشتر شد.

+خانواده با بقیه فامیل از تهران رفتن. خواهرم زنگ زده می‌گه شوهرعمه‌ام گیر داده ما باید بفهمیم جنگ کی تموم می شه یه روز زودتر برگردیم وگرنه می‌خوریم به ترافیک:))

+خوبی مایی که الآن هنوز تهرانیم اینه که اگه خلاء قدرت به وجود بیاد، چون نزدیکیم سریع خودمون رو به پاستور می‌رسونیم و رئیس جمهور، چیزی می‌شیم. ولی شماها که رفتید، در بهترین حالت مدیر سرای محله دروازه غاری، چیزی بشید.

+اینترنتم مثل کله‌پاچه شده. باید 5 صبح پاشی براش!
+الآن تو ایران عوامل موساد اینترنت آزاد دارن و رضا رشید پور. یکی هم هست که هی می‌گه شماره‌ی مامانتونو بدین زنگ بزنم.

+دوستم ایران نیست. امروز زنگ زدم به مامانش. خانومه خیلی ناز و بی اعصاب گوشی رو برداشت گفت: «مرسی دخترم، ما خوبیم. بهش بگو دست از سرِ ما برداره. کاری نداری؟ خدافظ.» بعدم قطع کرد:))

+یکی توییت کرده بود به‌جای ایران، اینترنت خارجیارو قطع کنید. دهنمون رو سرویس کردن بخدا:))

+از هم طلاق گرفتن. خانومه اومده ایران. آقاهه شماره‌شو داده که باهاش تماس بگیرین بهم خبر بدین که نگرانشم...مگه مرض داشتین جدا شدین آخه؟!

+بابام زنگ زده می‌گه اونجا تخمه بو دادن یا ندادن؟ ولمون کن مرد، با این تکنیک‌های ضد شنودت!

+صبح با صدای انفجار شدید بیدار شدم. انفجارها طوری بود که خونه قشنگ لرزید. بعد از اتاق اومدم بیرون بابا می‌گه نترس بمبارانه. پدر من! خب من دیگه از بمباران نترسم، از چی بترسم؟

+این جنگ تموم بشه، شوهرم هر جا دلش خواست جوراباشو گوله کنه بندازه دیگه کارش ندارم. حقیقتاً دنیا ارزشش رو نداره:))

+به داداشم گفتم چطور این‌قدر آرومی؟ گفت اسراییل موشک‌های میلیون دلاریشو خرج من نمی‌کنه!

+قاعده تازه در قانون بین‌الملل:
قانون اول: هیچ قانونی وجود ندارد. (اگر سلاح هسته‌ای داری، ازت می‌ترسند مثل کره شمالی اگه نداری و به قانونی پایبندی بمبارانت می‌کنند.)

+ما شیرازیا می‌خوایم بگیم بیاتو، می‌گیم B2

+ترامپ گفته این سنگین‌ترین بمب دنیا رو هم بندازیم بعدش دیگه PEACE، PEACE، PEACE

+سرعت اتفاقات خاورمیانه خیلی بالاست، یه دستشویی بری 100 صفحه کتاب تاریخ از دست دادی.

+خاورمیانه یه قسمت رو نبینی، عمراً قسمت بعدی رو بفهمی.

+پوتینی که تو جنگ به کار نیاد، دمپایی هم نیست! حالا شما هی واکسش بزن. (همراه با عکس ولادیمیر پوتین)

(بعد از خبر آتش بس):

+شاهزاده رضا پهلوی نتانیاهو و ترامپ را آنفالو کرد.

+بازگشت عوامل نظام به تنظیمات کارخانه و تهدید مردم...