فاطمه…فاطمه…فاطمه…شهادت می دهم به سنگینی سیمرغ پنج ساله که بلند کردن آن، کمر رستم زال را هم ناکار می کند.فاطمه،شهادت می دهم به لحظات سخت و نفس گیر و ملتهب این روزها در میان صفوف پراکندۀ تماشاچی ها در سالنهای نمایش فیلم .شهادت می دهم به بزرگواری مسئول عزیزی که من را تاب آورد و قلبش با قلبم در لحظات سخت و نفس گیر التهاب در سالنهای مختلف نمایش فیلم ، تپید.شهادت می دهم به لحظه،به کار،به ساختن،به مجوز ساخت گرفتن،به مجوز پخش گرفتن،به دیدن،به دیده شدن در هر شرایطی.شهادت می دهم به لحظات تلخ و شیرین دلواپسی و دل نگرانی و جنگ وگریز…دلواپسی برای سرنوشت فیلم…دل نگرانی برای نمایش فیلم…جنگ و گریز برای به جشنواره کشاندن فیلم ...
دیگر حال و حوصله ندارم شهادت بدهم به چیزی فاطمه...چه حوصله ای داری ها...مواظب سلمان باش...مواظب ابوذر باش...گور بابای بچه های مردم!
نظرات (42)
خیلی خوب بود لذت بردم با اجازه شما لینک می کنم
Posted by زادمهر | February 6, 2010 12:43 AM
حالا که سال گاوه اینه خدا به داد سال میمون برسه.
Posted by ارزو | February 6, 2010 2:03 AM
چه زمانه ای که کلاغ های غربتی سیمرغ هدیه می دهند
Posted by rouzbeh | February 6, 2010 1:21 PM
فاطمه... فاطمه راستی بیا تو آن بیرون ممکن است یک آقای محترم ریشویی باتوم اش بخورد توی سرات... فاطمه...فاطمه... نمی دانی اگر بیهوش نشوی چقدر درد دارد... فاطمه...فاطمه... بیداری یا خواب لعنتی؟!
Posted by دمدمی | February 6, 2010 2:22 PM
حالا من یه طنزی بگن دور همی بخندیم! فقط یکی از لینکای لینکدونیتون فیلتر نشده! همین...!
Posted by کاوه | February 6, 2010 3:54 PM
فاطمه . فاطمه ......
عجب چیزی بود آژانس شیشه ای !! از نوادر سینمای ما . بارها و بارها از زبان سلحشور گفته ام :
دهت گذشته مربی.... اگه اون اسلحه دستت نباشه کی تحویلت میگیره ؟صدایش دائم در گوشم است . عجب بازیگریست این کیانیان . عجب مظلوم همیشگی تاریخیست این حبیب رضایی . عجب حاجی ایست عمو پرویز
به رنگ ارغوان را هنوز ندیده ام
Posted by امیررضا | February 6, 2010 11:07 PM
سلام
آفرين
خوب اومدي احساسي و بامزه
مثل هميشه
Posted by ح. رضوي فرد | February 7, 2010 9:20 AM
عاشقتونم خانوم صدر...خاله رویا! عاشقه نوشته هاتونم!
سرچ کردم عکستونم پیدا کردم...عاشق تجزیه تحلیلا و مسیر زندگیتونم...افکارتونم دوست دارم...اینطوری نیست که آزارم بده با شما تو یه گروه فکری بودن...شما استاد و پیشرفته ی افکار ابتدایی من هستید...توی وبلاگ کلاسمونم ازتون یه معرفی با یه اثر زدم البته با اجازه!
راستی روم نمیشه بهتون بگم...چون شما استاد منید...ولی من به عنوان یکی از مخاطبای شما...تازگی یه وبلاگ زدم...میدونم نه وقتشو دارید نه ارزششو داره ...ولی اگه میشد بیاید و اگر من چیزی مینویسم بخونید و نظرتونو بدونم واقعا برام مثل رویا بود!ولی اصلا ازتون همچین توقعی ندارم
Posted by مرضیه | February 7, 2010 3:49 PM
با شعر محرمانه از رحیم رسولی به روزم
Posted by امین | February 7, 2010 11:21 PM
همکار گرامی
(منظورم در اعتماد ملی(ره) است که البته شما مرا نمی شناختید چون در صفحه معماری و شهرسازی بودم)
من هم دو مطلب با مضمون جشنواره نوشته ام که البته نوشته شما خیلی خیلی زیرکانه است و تحسین برانگیز.
باعث خوشوقتی است که آن ها را بخوانید و نظر بدهید
با عنوان های: مرثیه ای برای جشنواره فجر و حقه ای به رنگ ارغوان
Posted by دخترای ننه دریا | February 8, 2010 11:27 AM
یادش به خیر... دوست من همه ی دیالوگای این فیلمو حفظ بود... بعضی وقتا هم به من می گفت: فاطمه! (اوج قربون صدقه رفتن!)
Posted by لیلی | February 8, 2010 1:25 PM
سلام........من از طریق وبلاگ دوستانتون با شما اشنا شدم.......
وبلاگ پر محتوایی دارین........و قلم مخصوص به خودتون رو دارین........منم طنز مینویسم....خوشحال میشم بهم سری بزنین....با طنز جدید به روزم.....دوست داشتین خبرم کنین با هم تبادل لینک کنیم....شاد باشین...یا حق
Posted by فرشاد | February 8, 2010 4:09 PM
گور بابای بچه های مردم!واقعا
سلامم
Posted by نسیم عرب امیری | February 9, 2010 9:46 PM
سلام استاد.خيلي كم پيدايي؟
Posted by خالوراشد | February 10, 2010 8:02 AM
سلام
کلیک که کردم روی طنز نوشته های رویا صدر ...
خیالم راحت شد هنوز فیلتر نشده اید
از ذوق فیلتر نشدنت نتوانستم بخوانم چی نوشته اید
خوب است که هنوز هستید
Posted by فرزانه | February 10, 2010 2:59 PM
دیگر حال و حوصله ندارم شهادت بدهم به چیزی...
سلام گل بانو
Posted by م.الفت | February 13, 2010 5:45 PM
از خواندن کامنت های دیگران به این نتیجه رسیدم شما منظورتان به فیلمی بود! از آنجایی که من آخرین فیلمی که دیدم تایتانیک بود (البته شوخی کرد. آن را هم ندیدم!!) متوجه ی نوششتان نشدم. (البته فقط هرازگاهی متوجه منظورتان در نوشتهایتان می شوم!)
ممکن است بگویید نصف شب کسی چاقو زیر گردنتان گذاشت و مجبورتان کرد کامنت بگذارید؟ می گویم نه!
به تازگی کتاب (بیست سال با طنز) شما را خواندم. معلوم است وقت و انرژی زیادی برایش گذاشتید که الحق کار بسیار خوبی از کار درآمد. آموختنی های زیادی برایم داشت و استفاده های فراوان بردم. همینجا مراتب تشکر خودم را اعلام می کنم!
Posted by محمد سفری | February 14, 2010 12:47 AM
گور باباي بچه هاي مردم. آدم اگه 5 سال منتظر نمايش فيلمش باشه و فيلمش توقيف باشه و همينطوري يهو يه جوري بشه كه سيمرغ بگيره خب هر كي باشه فكر نمي كنه كه اين سيمرغ واقعاً به چند تا مرغ مي ارزه... شما هم چه انتظاري داريا...
Posted by فرزام | February 14, 2010 1:33 PM
واقعا حاتمی کیا عوض شده . شایدم عوشی ...فیلم رو خودشان توقیف می کنند خودشان هم رفع توقیف . فکر می کنند چه کار عظیمی کردند و منتش را هم سر مردم می گذارند و توهم اینکه چقدر روشن فکر هستند هم می گیرند .خودشان هم باور می کنند .....!!! چقدر خنده دار... و از ان خنده دار تر اینکه حاتمیکیا برای اینها تعظیم و تکریم می کند و چاپلوسی.... چقدر همه ی اینها مسخره
اند.....
****
وبلاگم به روز شد : دور و نزدیک.... خوشحال می شم سری بزنید
Posted by هاجر | February 15, 2010 9:11 PM
در ضمن فیلم به رنگ ارغوان فیلم بسیار زیبایی بود و فکر می کنم که سفارشی هم ساخته شده بود
Posted by هاجر | February 15, 2010 9:14 PM
لعنت به هر چی حس نوستالژی که تن آدمو می لرزونه...لعنت به تمام دفعاتی که اشک ریختم پای عقیده ای که راحت به باد میره ...لعنت به روزگار و جهت باد و لعنت به هر چی مرغه...علی الخصوص ازنوع سی مرغش...لعنت...
خانم صدر خودتون خوبین؟
Posted by طاها | February 16, 2010 1:02 PM
شهادت می دهم؛ شهید می دهم، و لابد بعدا می نویسید که... !
Posted by هیوا | February 16, 2010 3:16 PM
سلام. به خانهی تازه رفتهام :)
Posted by جلال سمیعی | February 16, 2010 5:33 PM
سلام
با یک مقاله نسبتاَ کوتاه و البته متناقض با عنوان :
روزگارانی که رود آزاد بود !
به روز م.
لطفاَ مطالعه فرموده و نظر ارزشمندتان را ارایه نمایید.
در ضمن شما در پیوندهایم قرار دارید.
ارادتمند
Posted by علیرضا جهانگیری | February 16, 2010 7:53 PM
به روزم
هر تن ز جوانان وطن خانه ندارند
گر خانه نگیرند دگر لانه ندارند...
+ معرفی یک واژه
Posted by من خودم | February 16, 2010 8:14 PM
سلام خانم گل
نمي دان بخندم يا گريم؟
Posted by محمد جاويد | February 17, 2010 12:55 AM
ببخشيد همش غلط غلوط شد
به همين هم نمي دانم بگريم يا بخندم
Posted by محمد جاويد | February 17, 2010 12:58 AM
با شعري خطاب به عيد به روزيم و منتظر راهنمايي شما
Posted by سوزن الشعرا | February 20, 2010 8:38 PM
با سلام
به روزم و با آمدنت بهروز می شوم.
Posted by روح الله کرهانی شیرازی | February 20, 2010 10:43 PM
سلام بی بی
پس کی مراقب ما باشه؟
بعد از فیلتر شدن دوباره به روزم
Posted by سنگسار | February 21, 2010 2:52 PM
از جشنواره شعر هم بهتر از اين نمي تراود.
با جشنواره شعر فجر به روزم.
Posted by بركام | February 21, 2010 6:13 PM
سلام عزیزم
وبلاگ جالبی داری
موفق باشی
به وبلاگ من هم سری بزن
بای[بوسه][گل][قلب]
Posted by وحید | February 22, 2010 7:36 PM
با کالیکلماتور سیگاری به روزم
Posted by روزنامه نگار نحس | February 23, 2010 1:31 PM
سلام
پس ازفیلترشدن به مدیریت وبلاگ -ظاهروبلاگ- بخش تنظیمات عمومی رفتم وباتغییرعددآدرس از5به 8مطالب رابرگردندانم ولی آدرس زیتون 8شدشیرین بودکه لینک شمابرگشت وتوانستم بیایم
Posted by زیتون | February 24, 2010 11:41 PM
متاسف شدم از مجوز چاپ نگرفتن طنز وبلاگي كه احتمالا قرار بود توش اون دو تا مطلب من رو هم بگذاريد )-:
از هيچي شانس نياوردم!
Posted by آني(دختر ترشيده) | February 27, 2010 8:39 AM
انقدر دير به اين جا و مطلب رسيدم كه از سيمرغ گذشت و رسيد به هدهد...
Posted by قلم هذيان گو | February 28, 2010 12:50 PM
نوشته های شما فوق العاده است!
Posted by آدمیزاد | February 28, 2010 11:04 PM
سلام
هستی ؟
Posted by رفیعی | March 1, 2010 11:49 AM
درود
Posted by علي اصغرنجفي(اغو) | March 1, 2010 10:14 PM
امدم تبریگ بگویم چاپ کتابهایتان را.....
حاجی گولوم موسوزه
Posted by طنز اسپرسو | March 2, 2010 4:50 PM
عالی بود ! :))
Posted by Memorialist | March 11, 2010 10:48 AM
نگران نباش عزیزم.خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند
Posted by مینا درعلی | March 12, 2010 9:37 AM