به بهانۀ درگذشت کیومرث منشیزاده
کیومرث منشیزاده را بیشتربه خاطر وارد ساختن عناصری از مفاهیم و نشانههای ریاضی در اشعارش میشناسیم. او به "شاعر ریاضی" معروف بود و نمیتوان او را طنزپرداز به مفهوم متداول دانست، حداقل خودش چنین ادعایی نداشت! در گفتوگو با عبدالجواد موسوی در "کتاب طنز" (1387ش.) گفته است: "فکر نمی کنم کارهایم طنز باشد. یا کارهایم طنز نیستند و یا طنز چیز دیگری است که من متوجه نمی شوم. چون طنز معلول بدبینی است و شما کسی را نمی بینید که خوشبین و خوشحال باشد و طنز بنویسد... در حقیقت شیرین و درعین حال عجیب بودن است که طنز را میسازد." با اینحال نمیشود از طنز خاص آثارش که برخاسته از نگاه عاصی، متفاوت، هنجارشکن و درآمیخته با آنارشی او بود چشم پوشید؛ طنزی فلسفی و هیچانگار که گاه در تضاد با تلخی اثر، حسی متناقض را در مخاطب برمیانگیخت. از معروفترین آثارطنزش، مطالب ستون "از روبرو با شلاق" است که از اوایل دهه 50 تا نزدیکی های انقلاب هر پنجشنبه در روزنامه کیهان مینوشت و اردشیر محصص برای آنها کاریکاتور میکشید که گزیدهای از آثار این ستون در سال 1390 در قالب کتاب منتشر شدهاست. او در "روبرو با شلاق" سوژهای را مطرح می کرد و بعد، از منظر بزرگان و فلاسفه به بحث در بارۀ آن مینشست و در انتها با نتیجۀ اخلاقی طنزآمیز مطلب را به پایان میبرد. این قالب بعدها توسط بسیاری از طنزنویسان مورد استفاده قرار گرفت. او در همان گفتوگو در مورد شعر گفته است: "شعر مثل سگ هاری است که در تاریکی کمین کرده است و پاچۀ آدم را میگیرد. و ما آنقدر ترسو هستیم که مدام تعریفش میکنیم. شعر چه حسنی دارد وقتی که ما را اینقدر بدبخت میکند!" همین توصیف اندک و گویا میتواند برای پویایی و طنازی ذهن این شاعر معاصر کفایت کند، شاعری که نگاه عصیانی و پوچ انگار او آثارش را در هالهای از طنز فروبرده است. او در مورد شعر" تاریخِ تاریخ" که رگههای روشنی از طنز تلخ دارد میگوید: "یک ذره شاید تلخی فکر من مبتنی بر اینکه زندگی مطلقاً مزخرف است و اصلا جدی نیست در این شعر آمده است!" منشیزاده اگرچه داعیۀ طنزسرایی و طنزنویسی نداشت ولی علاوه بر آفرینش قالب نو در طنز، به ما آموخت که چگونه در سایۀ نگاه متفاوت، پرده از راز طنزآلودۀ هستی درون و پیرامونمان برداریم و غرابتش را به تماشا بنشینیم. یادش گرامی و نامش جاودان.